اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جنت

نویسه گردانی: JNT
جنت . [ ج َن ْ ن َ ] (ع اِ) بستان . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بستانی را گویند که درختان آن زمین را پوشیده باشد چه در هر لفظ عربی که جیم و نون باشد معنی خفا و پوشیدگی در آن ملحوظ باشد چنانکه پری را جن گویند از آن نظر که پوشیده است وجنین بمعنی بچه که در شکم پوشیده باشد و جنة بضم جیم بمعنی سپر که مرد را می پوشد. (غیاث اللغات از شرح نصاب مولانا یوسف ). || بهشت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). رجوع به جَنّة شود.
- جنت آئین ؛ به آئین جنت . چون بهشت :
هر روز شادیی نو بنیاد و رامشی
زین باغ جنت آئین زین کاخ کرخ وار.

فرخی .


- جنت آرامگاه ؛ که آرامگاهش جنت باشد. بهشت آرامگاه .
- جنت ِ افعال ؛ (اصطلاح عرفان ) در اصطلاح متصوفه بهشت صوری را گویند که عبارت از مطاعم لذیذه و نوشابه های گوارا و مناکح بهیه است که مؤمنان در ازاء اعمال نیک بر طریق ثواب پاداش میبرند، و آنرا جنت اعمال و جنت نفس نیزنامند، چنانچه در اصطلاحات الصوفیه ٔ کمال الدین ابوالغنائم ذکر گردیده است .
- جنت ِ خلد ؛ بهشت جاوید. (مهذب الاسماء).
- جنت ذات ؛ (اصطلاح متصوفه ) عبارتست از مشاهده ٔ جمال احدیت چنانچه در اصطلاحات الصوفیه ٔ کمال الدین ابوالغنائم مسطور است . (کشاف اصطلاحات الفنون ).
- جنت ِ صفات ؛ (اصطلاح متصوفه ) عبارتست از بهشت معنوی از تجلیات اسماء و صفات خداوندی وآنرا جنت القلب نیز گویند چنانچه در اصطلاحات الصوفیه ٔکمال الدین ابوالغنائم بیان کرده .
- جنت ِ عَدْن ، جنت العَدْن ؛ بهشت عدن . بهشت پاینده :
با رنگ و نگار جنت العدنی
با نور و ضیاء لیلةالقدری .

منوچهری .


- جنت مکان ؛ جنت آرامگاه .
- جنت ِ وراثت ؛ (اصطلاح متصوفه ) بهشت اخلاق حاصله که در حسن متابعت و پیروی خاتم النبیین صلواةاﷲوسلامه علیه بدست آید، باشد،چنانچه در اصطلاحات الصوفیه ٔ کمال الدین ابی الغنائم مذکور است . (کشاف اصطلاحات الفنون ).
- جنت ِ دربسته ؛ بهشت تمام ، زیرا که دربست بمعنی تمام آمده و لهذا در دفاتر سلاطین هندوستان دربست بمعنی موضع تمام مستعمل می شود. (آنندراج ) :
شد ز دنیا چشم بستن جنت دربسته ام
خط کشیدن بر جهان خط امانی شد مرا.

صائب .


تأثیر فیض جنت دربسته می برد
هر کس گذاشت سر بسر آستان تو.

صائب (از آنندراج ).


- جنت مثال ؛ بهشت مثال :
کسی که درگه جنت مثال او بگذاشت
حمیم دوزخیان قوت کام او زیبد.

خاقانی .


- جنت نشان ؛ بهشت نشان : وصول بمقصد میدان آن بلده ٔ جنت نشان در نظر همت آن حضرت تنگ نمود... (حبیب السیر ج 3).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
جنت . [ ج َن ْ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دیههای کاشان . (مرآت البلدان 4:269).
جنت . [ ج َن ْ ن َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه ٔ بخش زرند شهرستان کرمان واقع در 2هزارگزی باختر زرند و یکهزارگزی شمال راه مالرو زرند...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
باغ جنت . [ غ ِ ج َن ْ ن َ ] (اِخ ) نام محلتی در جنوب تهران نزدیک باغ فردوس .
باغ جنت . [ غ ِ ج َن ْ ن َ ] (اِخ ) باغی بوده است به قزوین که آنرا باغ سعادت آباد نیز خوانده اند : سفیر فیلیپ سوم پادشاه اسپانی در سال 1...
باغ جنت .[ غ ِ ج َن ْ ن َ ] (اِخ ) باغی است به شیراز از بناهای حاج میرزا ابوالحسن خان مشیرالملک و آنرا حدود سال 1260 هَ . ق . ساخته است . (ا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
جنت آباد. [ ج َن ْ ن َ ] (اِخ ) نام یکی از مزارع معروف قم است . محصول عمده ٔ این مزرعه نعناع است . (مرآت البلدان ج 4 ص 369). دهی است جزء د...
جنت آباد. [ ج َن ْ ن َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان قزوین ، در 12هزارگزی جنوب باختری قزوین و 2هزارگزی راه عمومی و در ج...
جنت آباد. [ ج َن ْ ن َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان زهرای بخش بوئین شهرستان قزوین ،واقع در 12هزارگزی شمال باختری بوئین و 5هزارگزی راه کاروانرو ...
« قبلی صفحه ۱ از ۵ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.