جند
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        JND
    
							
    
								
        جند. [ ج ُ ] (ع  اِ) لشکر. (منتهی  الارب ) (اقرب  الموارد) (دهّار). عسکر. جیش . سپاه .  || حشم . (منتهی  الارب ). اعوان . (اقرب  الموارد). انصار. ||  شهر. (منتهی  الارب ) (اقرب  الموارد). اجناد شام ، دمشق ، حمص ، قنسرین ، اردن  و فلسطین  است  که  بهر یک  جند گویند.  ||  هر نوع  از انواع  مخلوقات . ج ، جنود، اجناد. (منتهی  الارب ) (اقرب  الموارد).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        جند. [ ج َ ] (پسوند) مزید مؤخر امکنه : بیرجند. جرجند. خجند.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جند. [ ج َ ن َ ] (ع  اِ) زمین  درشت . (منتهی  الارب ) (اقرب  الموارد). زمین  درشت  که  در آن  سنگ  سفید بود. (مهذب  الاسماء).  ||  سنگریزه ها مشابه  گ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جند. [ ج ُ ] (معرب ، اِ) معرب  گند. خصیه . تخم .  ۞  خایه . بیضة.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جند. [ ج َ ن َ ] (اِخ ) شهری  است  به  یمن ،آبادکرده ٔ جندبن  شهران  که  دوده ایست  از معافر. (منتهی  الارب ). گروهی  از دانشمندان  بدان  منسوبند. (مع...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جند. [ ج َ ] (اِخ ) شهری  است  بر دریای  سیحون . (منتهی  الارب ). نام  شهری  است  بزرگ  در ترکستان  که  تا خوارزم  ده  روز فاصله  دارد. مردم  آن  مسلم...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جند. [ ج ِ ] (اِخ ) شهری  است  در طبرستان  که  قبادبن  فیروزبن  یزدگرد ساسانی  تأسیس  نموده  بود. رجوع  به  ترجمه ٔ مازندران  و استراباد رابینو ص 174...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جند. [ ج ُ ] (اِخ ) دهی  از دهستان  میشه پاره ٔ بخش  کلیبر شهرستان  اهر واقع در 21500گزی  جنوب  کلیبر و 11هزارگزی  شوسه ٔ اهر - کلیبر. موقع جغرافیائی ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        لائی جند. [ ج ُ ] (اِخ ) دیهی  از بخش  خونسار شهر گلپایگان  واقع در پنج  کیلومتری  جنوب  خاوری  خونسار. کوهستانی ، سردسیر و دارای  150 سکنه . زبان  سک...