جو
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        JW
    
							
    
								
        جو. [ ج َوو ] (اِخ ) نام  یمامه  و نام  سیزده  موضع دیگر است . (منتهی  الارب ). و رجوع  به  معجم  البلدان  شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۶۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        کعبه جو. [ ک َ ب َ / ب ِ ] (نف  مرکب ) جوینده ٔ کعبه . طالب  کعبه . زائر کعبه  : مرد بود کعبه جو طفل  بود کعب بازچون  توشدی  مرد دین  روی  ز کعبه  متا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        دانه جو. [ ن َ / ن ِ ](نف  مرکب ) که  دانه  جوید. دانه جوی . پژوهنده ٔ دانه .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        کینه جو. [ ن َ / ن ِ ](نف  مرکب ) کینه خواه . (ناظم  الاطباء). کینه جوینده . انتقام جو. انتقام کشنده . خونخواه . کینه جوی  : بفرمود تا پیش  او آمدندهم...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        لقمه جو. [ ل ُ م َ / م ِ ] (نف  مرکب ) لقمه جوینده . جستجوی  توشه  کننده  : صوفیان طبل خوار لقمه جوسگدلان  همچو گربه  روی شو.مولوی .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        مالت . (فرانسوی / انگلیسی ، اِ) ۞ غلاتی را گویند که کمی جوانه زده باشند. (فرهنگ فارسی معین ). || بالاختصاص به جوانه ٔ جو اطلاق می شود. مالت جو را در پ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جو پائین . [ ج ُ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  بزکی  بخش  حومه ٔ شهرستان  مشهد، دارای  191 تن  سکنه .آب  از رودخانه  و محصول  غلات  و چغندر و شغل  اها...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        زیادت جو. [ دَ ] (نف  مرکب ) حریص . زیاده طلب . که  زیاده جویی  کند. (یادداشت  بخط مرحوم  دهخدا) :  آنکه خرسند است  اگر نیز گرسنه  و برهنه  است  توانگ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        زیاده جو. [ دَ / دِ ] (نف  مرکب ) زیاده طلب . (آنندراج ). طمعکار و حریص . (ناظم  الاطباء). رجوع  به  زیاده طلب  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سلامت جو. [ س َ م َ ] (نف  مرکب ) آنکه  براه  سلامت  رود. (فرهنگ  فارسی  معین ).  ||  صلح جوی  و آرامش  طلب . (فرهنگ  فارسی  معین ).