اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جوار

نویسه گردانی: JWʼR
جوار. [ ج َ ] (ع اِ) آب بسیار و عمیق . (اقرب الموارد). آب بسیار و دورتک . (منتهی الارب ). || صحن گرداگرد سرای و پیرامن آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || کشتی ها، و آن لغتی است در جواری و هذا غریب . (منتهی الارب ): جوار منشئات ؛ کشتیهای بادبان برکشیده . (ترجمان علامه ترتیب جرجانی ). || جَوار. ج ِ جاریه . زنان جوان . رجوع به جواری شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
جوار. [ ج َوْوا ] (ع ص ) کشاورز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
جوار. [ ج ِ ] (ع اِ) عهد. پیمان . || امان : هو فی جواری ؛ ای فی عهدی و امانی . (اقرب الموارد). زنهار. (منتهی الارب ).
جوار. [ ج ِ ] (ع مص ) همسایگی کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || در زنهار کسی شدن . || زنهار دادن کسی را. امان دادن بکسی . (منتهی ...
جوار. [ ج ُ ] (ع مص ) همسایگی کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || در زنهار کسی شدن . (منتهی الارب ). || رجوع به جِوار شود. || اعتکا...
جوار. [ ج َ ] (اِخ ) (شعب ...) جایی است در حجاز نزدیک مدینه که در دیار مزینه قرار دارد. (معجم البلدان ).
جؤار. [ ج ُ آ ] (ع اِ) بانگ گاو. از اخفش نقل است که بعضی قراء «عِجلاً جَسَداً له خُوارٌ» را«جؤار» (قرآن 148/7) خوانده اند. || قی . || (مص...
ام جوار. [ اُم ْ م ِ ؟ ] (ع اِ مرکب ) عُقاب . (المرصع) (مهذب الاسماء).
هم جوار. [ هََ ج ِ / ج َ ] (ص مرکب ) همسایه و هموطن . (آنندراج ). مجاور: ممالک هم جوار؛ کشورهای همسایه . (یادداشت مؤلف ).
گوراب جوار. [ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش آستانه ٔ شهرستان لاهیجان که در 6 هزارگزی شمال خاوری آستانه واقع است .جلگه و معتدل ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.