جوب
نویسه گردانی:
JWB
جوب . [ ج َ ] (ع اِ) دلو بزرگ . || سینه بند زنان . || سپر. || آتش دان . || (مص ) مسافت بریدن . || دریدن و بریدن . || گریبان درست کردن برای پیراهن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
کله جوب . [ ک ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان شیان است که در بخش مرکزی شهرستان شاه آباد واقع است و 732 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایر...
کله جوب . [ ک ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان خاوه است که در بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایر...
کله جوب . [ ک ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان دالوند است که در بخش زاغه ٔ شهرستان خرم آباد واقع است و 222 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ای...
کله جوب . [ ک ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان مال اسداست که در بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد واقع است و 210 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ...
هفت جوب . [ هََ ] (اِخ ) دهی است از بخش شهریار شهرستان تهران که 119 تن سکنه دارد. آب آن از رود کرج و محصول عمده اش غله ، صیفی ، بنشن و چغ...
زرین جوب . [ زَرْ ری ] (اِخ ) دهی از دهستان بیلوار است که در بخش کامیاران شهرستان سنندج و یکهزارگزی جنوب خاور کامیاران واقع است و 187 تن ...
زرین جوب . [ زَرْ ری ] (اِخ ) دهی از دهستان خسروآباد شهرستان بیجار است که در بیست هزارگزی شمال باختری خسروآباد واقع است و 155 تن سکنه دارد...
زرین جوب . [ زَرْ ری ] (اِخ ) دهی از دهستان ذهاب است که در بخش سرپل ذهاب شهرستان قصر شیرین واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیا...
پشت جوب . [ پ ُ ت ِ ] (اِخ ) نام یکی از دیه های تنکابن . (مازندران و استرآباد رابینو ص 106).
کاکه جوب . [ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیلاق بخش حومه ٔ شهرستان سنندج که در 50هزارگزی شمال خاور سنندج کنار رودخانه ٔ قوری چای واقع ا...