اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جوشان

نویسه گردانی: JWŠAN
جوشان . (نف ) که میجوشد. جوشنده . در حال جوشیدن :
بزرگان ایران خروشان شدند
از آن اژدها تیز جوشان شدند.

فردوسی .


خروشان و جوشان بجوش اندرون
همی از دهانْش آتش آمد برون .

فردوسی .


چو بهرام بنشست بر تخت زر
دل و مغز جوشان زمرگ پدر.

فردوسی .


در باغ کنون حریرپوشان بینی
دلها ز نوای مرغ جوشان بینی .

منوچهری .


|| خشمگین :
همی بود گشتاسب دل دردمند
خروشان و جوشان ز چرخ بلند.

فردوسی .


چو باد از کوه و از دریاش راند بر هوا ماند
به کوشان پیل و کرگندن به جوشان شیر و اژدرها.

اسدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
جوشان . (اِخ ) دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. جلگه و معتدل . جمعیت آن بالغ بر 509 تن میشود. آب از قنات و محصول غلات ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.