اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جوهری

نویسه گردانی: JWHRY
جوهری . [ ج َ / جُو هََ ] (ص نسبی ) منسوب است به جوهر. هر چیز جوهردار و صاحب جوهر. (برهان ). || گوهرفروش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). جواهرفروش . (برهان ) :
شرم آید از بضاعت بی قیمتم ولیک
در شهر آبگینه فروشست و جوهری .

سعدی .


شیراز معدن لب لعل است و کان حسن
من جوهری ّ مفلس از اینرو مشوشم .

حافظ.


|| گوهرساز. (اقرب الموارد).
- امثال :
جوهری که آب مروارید در چشمش فرودآمده باشد آب مروارید کجا بیند ؟ (از آنندراج ).
|| در مقابل عَرَضی و عارضی . (اقرب الموارد). ذاتی :
گر جوهریت بودی آن روی خوب و صورت
آن نیکویی نگشتی هرگز بدل بزشتی .

ناصرخسرو.


سروری چون عارضی باشد نباشد پایدار
پای دارد سروری بر تو چو باشدجوهری .

سوزنی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
ابراهیم بن سعید جوهری . [ اِ م ِ ن ِ س َ دِ ج َ هََ ] (اِخ ) از کبار و ائمه ٔ محدثین مائه ٔ سوم هجری . در بغداد تدریس میکرده است و در 247 هَ .ق ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.