اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جهاندار

نویسه گردانی: JHANDʼR
جهاندار. [ ج َ ] (نف مرکب )(از: جهان + دار، دارنده ) جهاندارنده . نگهبان جهان .پادشاه . سلطان . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
چو آن نامه ٔقیصر آمد به بن
جهاندار بشنید چندان سخن .

فردوسی .


بدان سرکشان گفت بیدار بید
همه در پناه جهاندار بید.

فردوسی .


|| مدبر امور جهان . پادشاهی که مملکت را نیکو اداره کند. جهانگیر. (فرهنگ فارسی معین ). || نام خدای تعالی :
همیشه جهاندار یار تو باد
سر اختر اندرکنار تو باد.

فردوسی .


تویی تو که جز تو جهاندار نیست
خرد را بر این کار پیکار نیست .

فردوسی .


وز کید جهان حافظ تو باد جهاندار.

منوچهری .


این یافتن ملک بشمشیر نباشد
باید که خداوند جهاندار بود یار.

منوچهری .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.