اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جهم

نویسه گردانی: JHM
جهم . [ ج َ هَِ ] (ع ص ) روی ترش و زشت ، گویند هو جهم الوجه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به جَهْم شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
جهم . [ ج َ ] (ع مص ) روی ترش کردن . (تاج المصادر). ترش رویی کردن . (منتهی الارب ). روبرو شدن با کسی با رویی ترش و عبوس .(اقرب الموارد). نا...
جهم . [ ج َ ] (اِخ ) ابن قیس یا جُحَیم قیس . از صحابیان است . (منتهی الارب ).
ابن جهم . [ اِ ن ُ ج َ ] (اِخ ) ابوالحسن علی بن جهم سامی . وفات 249 هَ .ق . شاعری از عرب در دربار متوکل عباسی و گویند او خلیفه را هجا گفت ...
جهم بلوی . [ ج َ ] (اِخ ) از صحابیان است . (منتهی الارب ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
اصحاب جهم . [اَ ب ِ ج َ ] (اِخ ) پیروان جهم بن صفوان بودند، و جهم از جبریان خالص بشمار میرفت ، بدعت خود را در ترمذ آشکار کرد و سلم بن احوز ما...
جهم اسلمی . [ ج َ اَ ل َ ] (اِخ ) از صحابیان است . (منتهی الارب ).
جهم بن صفوان . [ ج َ م ِ ن ِ ص َف ْ ] (اِخ ) رئیس مرحبه ٔ خراسان بود و بسال 128 هَ . ق . بقتل رسید. جهم بن صفوان میگفت خدا را به حی و قدیر و...
جحم . [ ج ُ ح َ ] (ع اِ) مرغی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
جحم . [ ج َ ح َ ] (ع مص ) زبانه کشیدن آتش . (از اقرب الموارد) (المنجد). جَحْم . رجوع به جَحْم شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.