اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جهود

نویسه گردانی: JHWD
جهود. [ ج ُ ] (ص ، اِ) ۞ یهود. (دهار). یهودی . کلیمی . اسرائیلی :
دگر دین موسی که خوانی جهود
که گوید جز این را نشاید ستود.

فردوسی .


بنگر بچه علم و فضل گشته ست
یعقوب جهود و تو مسلمان .

ناصرخسرو.


خیالت را پرستش ها نمودم
وگر جرمی جز این دارم جهودم .

نظامی .


گر نبارد فضل باران عنایت بر سرم
لابه بر گردون رسانم چون جهود اندر فطیر.

سعدی .


یکی جهود و مسلمان نزاع میکردند
چنانکه خنده گرفت از نزاع ایشانم .

سعدی .


- جهودبازی درآوردن ؛ در ادای مالی تعلل بسیار ورزیدن .
- مثل جهود، مثل جهودخیبری ؛ سخت ترسنده از خون و جز آن .
- امثال :
جهود خون دیده .
جهود دعاش را آورده .
جهود هم خیلی پول دارد .
جهودی هم چنین شده بود .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۳ ثانیه
بنی جهود. [ ب َ ج َ ] (اِخ ) حکامی که در قرطبه از سال 422 تا461 هَ . ق . حکومت کرده اند. (طبقات السلاطین ص 21).
دره جهود. [ دَرْ رَ ج ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دهدز بخش دهدز شهرستان اهواز. واقع در 12هزارگزی جنوب باختری دهدز. (از فرهنگ جغرافیایی ایر...
جحود. [ ج ُ ](ع مص ) انکار کردن با علم و دانست . (از منتهی الارب )(قطر المحیط) (آنندراج ) (اقرب الموارد). انکار کردن کسی را با دانستن این که ...
جحود. [ ج َ ] (ع ص ) کَنود. (یادداشت مؤلف ). کافر. کفور. فرعون . کافره .
جحود کردن . [ ج ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) انکار. مَری . (ترجمان القرآن ) (از منتهی الارب ).
جحود آوردن . [ ج ُ وَ دَ ] (مص مرکب ) انکار کردن . منکر شدن : جمله کوران را دوا کن جز حسودکز حسودی بر تو می آرد جحود. (مثنوی ).رجوع به جحود شو...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.