اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

چارپا

نویسه گردانی: CARPA
چارپا. (اِ مرکب ) چاروا. (برهان ) (آنندراج ). مرکب سواری . (برهان ) (آنندراج ). اسب و استر و خر و شتر و امثال آن . (برهان ) (آنندراج ). هر حیوانی که دارای چهار دست و پا باشد. (ناظم الاطباء).ستور بارکش و سواری . (ناظم الاطباء). الاغ . حمار. درازگوش . نعم . (نصاب الصبیان ). ماشیه . مال :
همه خارسانها کنم چون بهشت
پر از مردم و چارپایان و کشت .

فردوسی .


همه شهر و ده گر براندازی الا
علفخانه ٔ چارپایی نیابی .

خاقانی .


که هر چارپایی که آرد شتاب
بپای اندر آرد کسی را ز خواب .

نظامی .


بسی برداشت از دیبا و دینار
ز جنس چارپایان نیز بسیار.

نظامی .


وز آنجا سوی قصر آمد بتعجیل
پس او چارپایان میل در میل .

نظامی .


نه محقق بود نه دانشمند
چارپائی ۞ بر او کتابی چند.

سعدی .


چارپائی برآورد آواز
و آن تلذذ بر او حرام کند.

سعدی .


دَوْکَس ْ؛ عدد بسیار از چارپایان و گوسپندان . دعثور؛ بسیار از چارپایان . (منتهی الارب ). و رجوع به چاروا و چارپای شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.