اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

چراغ

نویسه گردانی: CRʼḠ
چراغ . [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «ازقرای قبه ٔ داغستانست ». (مرآت البلدان ج 4 ص 217).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
چهل چراغ . [ چ ِ هَِ چ ِ ] (اِ مرکب ) چراغ واره . رجوع به چلچراغ شود.
چشم چراغ . [ چ َ / چ ِ م ِ چ ِ ] (اِ مرکب ) بمعنی خوبی و روشنایی . (آنندراج ). چراغ . چشم و چراغ . رجوع به چراغ و چشم و چراغ شود. || هر چیز...
چراغ نذر. [ چ َ / چ ِ غ ِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چراغی که بامیدحصول مقصود بر آستان اولیاء سوزند. (آنندراج ). چراغ نذری . چراغی که برای...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
شاه چراغ . [ هَِ چ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عوام آنگاه که چراغ روشن است و سوگند خوردن خواهند اشاره به چراغ افروخته کنند و گویند: به ...
شاه چراغ . [ هَِ چ ِ ] (اِخ ) لقبی است که شیرازیان به احمدبن موسی علیه السلام داده اند که در آن شهر مدفون است و بقعه ای دارد. و مهمترین ...
روشن چراغ . [ رَ / رُو ش َ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از خورشید : چو سروسهی کژ بگردد بباغ بروبر شود تیره روشن چراغ .فردوسی .چو برزد سر از کوه رو...
چراغ چشم . [ چ َ /چ ِ غ ِ چ َ / چ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از فرزند است . (برهان ). کنایه از فرزند محبوب و عزیز. (انجمن آرا) (آنندراج ...
چراغ روز. [ چ َ / چ ِ غ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چراغ کم نور. (آنندراج ). عبارت از چراغ بی فروغ . (غیاث ). کنایه از چراغ کم سو و کم نور : خ...
چاه چراغ . [ چ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سراب دره بخش چگنی شهرستان خرم آباد که در5 هزارگزی خاور سراب دره و 2 هزارگزی شمال راه شوسه...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۱۵ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.