چقماق
نویسه گردانی:
CQMAQ
چقماق . [ چ َ ] (ترکی ، اِ) بمعنی چخماق است که آتشزنه باشد. (برهان ). آهنی که بر سنگ زده آتش برآورند. (آنندراج ) (غیاث ). آتشزنه و چخماق . (ناظم الاطباء). چخماق . سنگ چخماق . چقمق . و رجوع به چخماخ و چخماق و آتشزنه شود. || طعنه و سرزنش . (آنندراج ). و رجوع به چقماچی و چقماقی شود.
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
چقماق . [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از قرای تربت حیدریه است که در سرحد واقع شده ، چهل خانوار سکنه دارد و زراعتش از آب قنات مشرو...
سنگ چقماق . [ س َ گ ِ چ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حجرالنار. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به سنگ چخماق شود.