اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

چم

نویسه گردانی: CM
چم . [ چ ُ ] (اِ) به معنی لاف و تفاخر. (از برهان ). (از جهانگیری ) (رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). (ناظم الاطباء). و رجوع به چُمیدن شود. || حیوان را نیز گویند که مطلق جاندار است .(برهان ). حیوان رانامند. (جهانگیری ). به معنی حیوان نیز آمده . (رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). حیوان . (ناظم الاطباء). حیوان بارکش . (ناظم الاطباء) :
ای رفته و بازآمده و چم ۞ گشته
نامت زمیان مردمان گم گشته .

خیام (از فرهنگ رشیدی ).


|| ثفل انگوری باشد که شیره ٔآن را گرفته باشند. (برهان ) (از انجمن آرا). ثفل انگور. (رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سرمای سخت را نیز گفته اند. (برهان ). سرما را گویند. (جهانگیری ). به معنی سرما. (رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). سرمای سخت . (ناظم الاطباء). || دانه ای باشد سیاه و شفاف که در داروهای چشم به کار برند. (برهان ). دانه ٔ سیاهی بود براق که در داروهای چشم به کار آید و بغایت مفید باشد و آن را چشم و چشمک و چاکسوی نیز خوانند. (جهانگیری ). چشم . چاکسو. (ناظم الاطباء). و رجوع به چاکسو و چِشُم شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
چم عالی کمربر. [ چ َ ؟ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: یکی از مزارع چهارمحال اصفهان است . (از مرآت البلدان ج 4 ص 262).
چم سیدعلی محمد. [ چ َ س َی ْ ی ِ ع َ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان میداود (سرگچ ) بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز که در 17 هز...
چم حاجی میرزا رضا. [ چ َ رِ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: یکی ازمزارع طایقان قم است . (از مرآت البلدان ج 4 ص 261).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.