چنگ
نویسه گردانی:
CNG
چنگ . [ چ ُ ] (اِ) سخن و گفتار بود. (جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || امر بسخن کردن . (آنندراج ) (انجمن آرا). و رجوع به چنگیدن شود. || برچیدن مرغ دانه را از زمین . (برهان ). و دانه که مرغ از زمین برچیند. (ناظم الاطباء). || کشتی و جهاز بزرگ . (برهان ) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
چنگ شور. [ چ َ ] (اِخ ) دهی است ازبخش پشت آب شهرستان زابل . در هیجده هزارگزی شمال باختری بنجار و دوازده هزارگزی راه فرعی ادیمی بزابل وا...
چنگ سرخ . [ چ َ س ُ ] (اِخ ) دهی است ازبخش میان کنگی شهرستان زابل ، واقع در نوزده هزارگزی شمال باختری ده دوست محمد، نزدیک مرز افغانستان . ن...
چنگ سرای . [ چ َ س َ ] (نف مرکب ) چنگ زن . چنگ نواز. چنگساز : همی سراید چنگ آن نگار چنگ سرای نبید باید و خالی ز گفتگوی سرای . فرخی .رجوع به چنگ...
چنگ زنان . [ چ َ زَ ] (ق مرکب ) در حال چنگ زدن . درحال نواختن چنگ . چنگ نوازان . رجوع به چنگ زدن شود.
چنگ زدن . [ چ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) پنجه درافکندن . درآویختن بچیزی . بشلیدن . دست بردن بچیزی : بزد چنگ واژونه دیو سیاه دو تا اندرآورد بالای ش...
چنگ شدن . [ چ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خمیده و منحنی شدن . || متقلص گشتن دست و پا. (ناظم الاطباء).
چنگ کلاغ . [ چ ُ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پائین رخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه . در بیست هزارگزی شمال خاوری کدکن و هفت هزارگزی خاور...
چنگ قلاب . [ چ َ ق ُل ْ لا ] (اِ مرکب ) چنگی که دارای قلاب است و بدان اشیاء را از محلی نزدیک کشند. عودق . عدوقه . عودقه . رجوع به چنگک شود.
چنگ نواز. [ چ َ ن َ ] (نف مرکب ) چنگی . چنگ زن . (آنندراج ) : اگرچه چنگ نوازان لطیف دست بوندفدای دست قلم باد دست چنگ نواز.رودکی .
چنگ مرغ . [چ َ گ ِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چنگال مرغ . || زین پوش . (اشتینگاس ص 401) (ناظم الاطباء).