اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

چنگیدن

نویسه گردانی: CNGYDN
چنگیدن . [ چ ُ دَ ] (مص ) ۞ سخن گفتن . (ناظم الاطباء) :
خمش بودن نکو فضیلست لیکن
نه چندانی که گویندت که گنگی
همان بهتر که در بزم افاضل
زدانشهای خود چیزی بچنگی
که تا معلوم گردد عاقلان را
که تو شاخ گلی یا چوب شنگی .

خواجه نصیرطوسی .


و برین قیاس چنگد و چنگید و چنگیده .(آنندراج ) (انجمن آرا). چنگد یعنی سخن کند و چنگی یعنی سخن کنی . || بازی درآوردن از روی تقلید. (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
چنگیدن. (جَ دَ) (مص ل.) چنگ زدن، گرفتن. قاپیدن، گرفتن و ربودن به چنگ و چنگال. از دهخدا در شرح چنگ زدن: پنجه درافکندن. درآویختن بچیزی. بشلیدن. دست بردن...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.