اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

چوب بست

نویسه گردانی: CWB BST
چوب بست . [ ب َ ] (اِ مرکب ) چوبهایی که با هم بسته بنایان بر آن بنشینند و تعمیر و کاه گل کنند. (آنندراج ) (از فرهنگ نظام ). داربست . خو. چوبهایی که عمودی و افقی بهم متصل سازند و درکنار دیوار نصب کنند و کارگران و بنایان بر روی آن کار کنند. چوب بندی . (فرهنگ فارسی معین ) :
نخواهد بطاق دل او نشست
که از زهد خشکش کند چوب بست .

وحید (از آنندراج ).


- چوب بست کردن ؛ چوب بست ساختن . خر پشته ساختن . ایجاد داربست کردن .
|| چوبهای بهم وصل شده ٔ عمارت پیش از آنکه روی آنها ساخته شود. (فرهنگ نظام ). خرپشته . خرپا. || چوبهایی که بهم پیوندند و شاخه های مو را روی آن گسترند.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
چوب بست . [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مشهد گنج افروز بخش مرکزی شهرستان بابل . در 14 هزارگزی جنوب بابل .165 تن سکنه دارد. از رودخانه ٔ س...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.