اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

چهار

نویسه گردانی: CHAR
چهار.[ چ َ ] (اِخ ) از دهات بارفروش ، از آبادیهای مازندران (مازندران و استرآباد رابینو ص 116 بخش انگلیسی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
چهار. [ چ َ / چ ِ ] (عدد، ص ، اِ) همان چار، عدد معروف است . (آنندراج ). اربع. اربعه . (منتهی الارب ) ۞ . عدد اصلی میان سه و پنج ،دو برابر دو. ش...
چهار. [ چ َ / چ ِ ] (اِ) اسم هندی درخت است .
چهار برج . [ چ َ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه ، 700 تن سکنه دارد. از زرینه رود آبیاری میشود. محصولش ...
چهار تنگ . [ چ َ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند. 64 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. شغل اهالی زراع...
چهار شدن . [ چ َ / چ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دو به اضافه ٔ دو گشتن . اربع شدن . ارباع . (تاج المصادر بیهقی ).
چهار فرس . [ چ َ / چ ِ ف َ رَ ] (اِ مرکب ) (مرکب از چهار+ فرس ) چهارعنصر. چهارآخشیج . رجوع به چارفرس شود.
چهار فصل . [ چ َ / چ ِف َ ] (اِ مرکب ) (مرکب از چهار + فصل ) چهارموسم . چهارگاه . یک قسمت از چهار قسمت سال شمسی و تقسیمات چهارگانه که از نورو...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ثمر درخت چهار مغز که مغز آن مانند بادام خورده میشود و از آن روغن هم میگیرند. هر دانه چهار مغز یک پوست سبز و یک پوست سخت چوبی دارد. پوسته چوبی آن دو کف...
در حقیقت تلفظ لهجه ای از چهار سوی می باشد و معادل چهار راه است لیکن بیشتر کاربرد استعاری یافته و به معنی کل و تمام یک منطقه است.واژه سوق (تازی)به تنه...
« قبلی صفحه ۱ از ۵ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.