اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

چهره درهم کشیدن

نویسه گردانی: CHRH DRHM KŠYDN
چهره درهم کشیدن . [ چ ِ رَ / رِ دَ هََ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) چین و شکن بر چهره آوردن .روی درهم کشیدن . گره بر جبین افکندن بسبب ناملایمی وادراک رنجی یا کردار و گفتار ناموافقی :
من نه آن رندم که چون بر دوش بار غم کشم
دیده را بر هم فشارم چهره را در هم کشم .

باقر کاشی (از مجموعه ٔ مترادفات ).


رجوع به اخم کردن و ابرو درهم کشیدن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.