اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

چین

نویسه گردانی: CYN
چین . [ چ ِ ] (اِخ ) ۞ (ارنست بوریس ). عالم وظائف الاعضاء انگلیسی در سال 1904م . در آلمان متولد شد. استاد علم الامراض در آکسفورد برای همکاری با فلوری ۞ و فلمینگ ۞ در کشف پنی سیلین قسمتی از جایزه ٔ نوبل 1945 م . به وی داده شد.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
ماهی چین . (اِ مرکب ) نام طائری است . (آنندراج ). قره قاز. قوق . (از فرهنگ جانسون ). || تیرهایی که در رودخانه می کوبند تا ماهی در میان آنها ...
لاله چین . [ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) لالجین . موضعی به شمال همدان . رجوع شود به لالجین .
کالک چین . [ ل َ ] (نف مرکب ) قطاف . (مهذب الاسماء هر سه نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). ولی قطاف را در تاج العروس و اقرب الموارد و منتهی الا...
کلوخ چین . [ ک ُ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) پشته ای که از کلوخهای چیده سازند و چندان استحکام ندارد. (از آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). توده ای ...
کهنه چین . [ ک ُ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) آنکه از کوچه ها قطعات کهنه گرد کند تا از آن جامه کند یا جامه را پیوند کند. آنکه از کوچه ها پاره های ج...
چین و خم . [ ن ُ خ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) پیچ و تاب . شکن و نورد. رجوع به چین و نیز رجوع به خم شود.
چین خورده . [ خوَرْ/ خُرْ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) ۞ با چین . نوردیده و شکن گرفته . متشنج . با نورد.
چین دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) در اصطلاح خیاطی تا کردن پارچه و لاها در طول یا عرض آن پیدا آوردن .
چین شرقی . [ ن ِ ش َ] (اِخ ) رجوع به چین و رجوع به شدالازار ص 508 شود.
چین کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چیدن . (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 349). رجوع به چیدن شود. || چین و شکن پیدا آوردن در رخسار و ابروان . (فرهنگ ...
« قبلی ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۱۴ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.