اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حاجب

نویسه گردانی: ḤAJB
حاجب . [ ج ِ ] (اِخ ) ابن خلف . محدث است و حافظ جمال الدین ابوالفرج عبدالرحمن بن الجوزی از او روایت کند که گفت عمربن العزیز را آنگاه که بخلافت رسیده بود بر منبر دیدم که مردم را خطبه میکرد و در خطبه ٔ خود میگفت : «الا ان ما سن ّ رسول اﷲ صلی اﷲ علیه وسلم و صاحباه فهو دین نأخذ به و ننتهی الیه و ما سن سواهم فأنا نرجئه ». رجوع به سیره ٔ عمربن عبدالعزیز تصنیف ابن الجوزی چ مصر سنه ٔ 1331 هَ . ق . شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
حاجب . [ ج ِ ] (ع اِ) اَبرو. برو. استخوان ابرو مع گوشت و موی . موی ابرو. و هما حاجبان . ج ، حواجب . قوس حاجب ؛ خم ابرو، کمان ابرو. (منتهی الار...
حاجب . [ ج ِ ] (اِخ ) مولای زیدبن ثابت است . ابن ابی حانم ؟ بنقل از پدر خود گوید که حاجب معروف نیست وحدیثی را که در باب فضل قباء آرد یعقو...
حاجب . [ ج ِ ](اِخ ) التونتاش خوارزمشاه . رجوع به آلتونتاش شود.
حاجب . [ ج ِ ] (اِخ )ابن احمد طوسی مکنی به ابومحمد او از محمدبن رافع وذهلی و محمدبن حماد ابی وردی و از او ابن منده و قاضی ابی بکر حیری روا...
حاجب . [ ج ِ ] (اِخ ) ابن دینار، معروف به حاجب الفیل . از قبیله ٔ بنومازن بن عمروبن تمیم است . وی شاهد «یوم السلی » بود، دراین جنگ که میان...
حاجب . [ ج ِ ] (اِخ ) ابن زرارةبن عدس ۞ بن زید ۞ بن عبداﷲبن دارم الدارمی التمیمی . یکی از بزرگان و از پانزده تن حکام عرب است بجاهلیت ...
حاجب . [ ج ِ ] (اِخ ) ابن زیدبن تیم بن امیةبن خفاف بن بیاضةالانصاری الاوسی البیاضی . طبری و ابن شاهین بنقل از شیوخ خود گویند که حاجب وقع...
حاجب . [ج ِ ] (اِخ ) ابن زید یا یزید انصاری اشهلی . بقولی وی از تیره ٔ ازد شنوءة است و حلیف بنی عبدالاشهل صحابی است و در وقعه ٔ یمامه شهادت ...
حاجب . [ ج ِ ] (اِخ ) ابن زید الانصاری الخزرجی . صحابی است او با برادر خویش حباب غزوه ٔ احد را دریافته اند.
حاجب . [ ج ِ ] (اِخ ) ابن عمر. مکنی به ابوخشینه . تابعی است .
« قبلی صفحه ۱ از ۶ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.