گفتگو درباره واژه گزارش تخلف حاجة نویسه گردانی: ḤAJ حاجة. [ج َ ] . (اِخ ) نام جائی است . لبید گوید : فذکّرها مناهل َ آجنات بحاجة لاتنزح ُ بالدوالی .(معجم البلدان ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی حاجة حاجة. [ ج َ ] (ع اِ) خار سپید. خار ترنی . حاجة حاجة. [ ج ج َ ] (ع ص ) تأنیث حاج ، نعت مونث ازحج . زنی بزیارت خانه ٔ کعبه توفیق یافته . ج ، حواج . هاجة هاجة. [ ج َ ](ع اِ) ۞ غوک ماده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ضفدع ماده . ج ، هاجات . تصغیر آن هُوَیجه . هُیَیْجه . (از اقرب الموا... هاجة هاجة. [ هاج ْ ج َ ] (ع ص ) چشم به مغاک فرورفته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): عین هاجة؛ ای غائرة. (اقرب الموارد). نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود