حاجی
نویسه گردانی:
ḤAJY
حاجی . (اِخ ) (امیر غیاث الدین ...). جد آل مظفر است ، صاحب حبیب السیر آرد: «مبارزان معرکه اخبار در میدان احوال آل مظفر کمیت قلم را بدین منوال جولان داده اند که جد اعلی امیر مبارزالدین محمد که نخستین سلاطین آل مظفر است موسوم بود بغیاث الدین حاجی خراسانی و طلوع اختر وجود امیر غیاث الدین حاجی از افق ولادت بروایت مطلع السعدین در نشتقان خواف روی نمود و بقولی آن جناب از سجاوند خواف بود و باتفاق مورخان امیر حاجی در زمان تسلط چنگیزخان بر ولایت خراسان از مولد و منشاء خویش بخطه ٔ دارالعباد یزد رفت و او بمرتبه ای عظیم خلقت بود که در یزد موزه ای که گنجایش پایش داشته باشد پیدا نشد و شمشیری که درمیان می بست بسنگ یزد سه من و نیم وزن داشت و دیده ٔ بخت امیر حاجی بدیدار سه پسر منور بود ابوبکر و محمدو منصور. ابوبکر و محمد ملازمت علاءالدوله که در یزد رایت حکومت افراشته بود اختیار کردند و در آن اوان که هلاکوخان عازم بغداد بود علاءالدوله ابوبکر را با سیصد سوار به اردوی ایلخان روان گردانید و هلاکو بعد ازفتح دارالسلام بغداد او را با فوجی از سپاه به سرحد مصر فرستاد و ابوبکر در آن دیار آثار تسلط و اقتدار بظهور رسانیده در جنگ اعراب خفاجه بقتل آمد و محمد تا وقت حلول اجل طبیعی در سلک نوکران علاءالدوله انتظام داشت و از این دو برادر اصلاً نسل نماند اما منصوربن حاجی خراسانی که همواره در خدمت پدر بزرگوار بسر میبرد او راسه پسر بود...» رجوع به حبط 2 ص 88 شود.
واژه های همانند
۲۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
حاجی آقا. (اِخ ) مرکز بلوکات ثلاثه ٔ اوجان .
بنه حاجی . [ ب ُ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهریاری بخش رامهرمز که در شهرستان اهواز واقع شده است . و دارای 170 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
قول حاجی . (اِخ ) دهی است از دهستان آتابای بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس ، سکنه ٔ آن 250تن . آب آن از رودخانه ٔ نوده و محصول آن برنج ، غلات...
شیخ حاجی . [ ش َ ] (اِخ ) از طوایف ترکمن ساکن خاک ایران و مرکب از 80 خانوار است . (ازجغرافیای سیاسی کیهان ص 104) (از یادداشت مؤلف ).
قره حاجی . [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان کندوان بخش ترک شهرستان میانه واقع در 9 هزارگزی شمال بخش و 23 هزارگزی شوسه ٔ میانه به تبریز. موق...
قزل حاجی . [ ق ِ زِ ] (اِخ ) دهی از دهستان نازلو از بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه واقع در 16 هزارگزی شمال خاوری ارومیه و 2500 گزی راه ارابه رو ...
حاجی زائی . (اِخ ) نام یکی از طوائف ناحیه ٔ بمپور بلوچستان است مرکب از 400 خانوار.
حاجی زاده . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ) فرزند حاجی . || اَبله . گول . || مُتلِف . مُبَذّر.
حاجی زمان . [ زَ ](اِخ ) شاعری از مردم شیراز. وی شغل کفاشی داشت و دکان او مجمع فضلا و ادبای عصر بود. بیت ذیل از اوست :جام بلور از خم شراب ...