اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حاجی خان

نویسه گردانی: ḤAJY ḴAN
حاجی خان . (اِخ ) کنگرلو، حاکم نخجوان . از کسانی است که کریم خان زند، پس از تصرف سلماس و خوی و قلعه ارومی ، در سنه ٔ 1176 هَ . ق . چون عزیمت عراق کرد همراه خود بدین شهر آورد رجوع به مجمل التواریخ ص 341 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
کلاته حاجي خان . [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پساکوه بخش کلات شهرستان دره گز. دردامنه و سردسیراست . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)...
کهریز حاجی خان مراد. [ ک َ م ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیلوار است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ ...
حاجی خان ساده جلیلی . [ ] (اِخ ) رجوع به مجمل التواریخ ص 320 شود.
حاجی گرای خان . [ ] (اِخ ) یکی از خانهای قرم ، بیست و یکمین خوانینی که عنوان گرای خان داشتند. او پسر قریم گرای از احفاد سلامت گرای است و ...
حاجی بابا خان . (اِخ ) بختیاری . آنگاه که صادق خان برادر کریمخان اصفهان را تصرف کرد حاجی باباخان از طرف علیمردانخان حکومت اصفهان داشت و ...
حاجی علی قلی خان . [ ع َ ق ُ ] (اِخ ) بختیاری . رجوع به سردار اسعد شود.
حاجی سیف الدین خان . [ س َ فُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 52 شود.
کلاته علی حاجی عیسی خان . [ ک َ ت ِ سا ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آبادبخش اسفراین شهرستان بجنورد. محلی جلگه ای و معتدل است . سکنه 107 ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.