حارث
نویسه گردانی:
ḤARṮ
حارث . [ رِ ] (اِخ ) محدث است . ابن قتیبة، در عیون الاخبار آرد که ابی اسحاق از حارث و او از علی (ع ) روایت کند که گفت : «مثل المؤمن الذی یقراء القرآن مثل الاترجة ریحها طیب و طعمها طیب ، و مثل المؤمن الذی لا یقراء القرآن مثل التمرة طعمها طَیب ولاریح لها، و مثل الفاجر الذی یقراء القرآن مثل الریحانة ریحها طیب و طعمها مُرّ، و مثل الفاجر الذی لا یقراء القرآن مثل الحنظلة طعمها مر ولا ریح لها.» و هم او در جای دیگر از کتاب مزبور گوید که ابن اسحاق ازحارث و او از علی (ع ) روایت کند که پیغمبر (ص ) فرمود: «للمسلم علی المسلم خصال ست ّ یسلّم ُ علیه اذا لقیه ، و یجیبه اذا دعاه ، و یُشمته اذا عطس ، و یعوده اذامرض ، و یحضر جنازته اذا مات ، و یحب له ما یحب لنفسه .» رجوع به عیون الاخبار ج 2 ص 131 و ج 3 ص 14 شود.
واژه های همانند
۴۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۱ ثانیه
حارث . [ رِ ] (اِخ ) شامی در رجال کشی و تحریر طاوسی و خلاصة الاقوال علاّمه ، ذکر او آمده و او و حمزه ٔ بربری را ملعون خوانده اند. و از امام ص...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) شیبانی از شجاعان سپاه علی (ع ) که در جنگ صفین بدست کریب بن ابرهه شهید شد. رجوع به حبیب السیر جزو 4 از ج 1 ص 185 شود...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) طائفی او پدر حکیم است که با پدر و مادر و فرزندان خود به مدینه هجرت کرد و بدانجا زندگی را بدرود گفت ، پیغمبر(ص ) فرزندان ...
حارث .[ رِ ] (اِخ ) غامدی عسقلانی گوید وی پدر حارث (بن حارث ) غامدی سابق الذکر است و شاید این حارث همان حارث بن یزید مذکور باشد. رجوع به کت...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) کذاب . رجوع به حارث بن سعید کذاب شود.
حارث . [رِ ] (اِخ ) متنبی . رجوع به حارث بن سعید کذاب شود.
حارث . [ رِ ] (اِخ ) محرق . قبیله ای از طائفه ٔ غسان که بطنی از طائفه ٔ ازد از اعراب بوده اند. رجوع به صبح الاعشی ج 1 ص 319 شود.
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ملیکی . صحابی و محدث است و ازپیغمبر(ص ) روایت کرده است که :«الخیل معقود فی نواصیها الخیر الی یوم القیامة و اهلها معانون...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) منجم . از پیوستگان حسن بن سهل و او از فضلاء منجمین است و ابومعشر از او نقل کند. و او راست : کتاب الزیج . رجوع به تاریخ ...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) همدانی . از خواص علی (ع ) است . رجوع به حارث أعور شود.