گفتگو درباره واژه گزارش تخلف حارث نویسه گردانی: ḤARṮ حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن الذهلی . شاعری است عرب که از شعر او در الحماسه آمده است . او راست :قومی هُم ْ قتلوا اُمیم َ اخی فاذا رمیت یصیبنی سهمی ولئن عفوت لا عفون جلالاو لئن قرعت ۞ لا وهنن عظمی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۷ ثانیه واژه معنی حارث حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عبد منبه اموی . از بزرگان بنی امیه است که با کسان خود ساکن دیر هند، از اقلیم آبار، در غوطه ٔ دمشق ، بود. ازدی ، در آ... حارث حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عبدة (و بقولی عبیدة)بن ریاح غسانی . محدث است . طبرانی و خطیب و حافظ از او اخراج کنند که وی از ابن منیب نقل کند ک... حارث حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عبیدبن رزاح بن کعب انصاری ظفری . صحابی است . ابوعمرو گوید حارث و پسر او، نصر را صحبت است رجوع بکتاب الاصابة چ مصر ... حارث حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عبید ازدی . رجوع بحارث بن عبداﷲ ازدی شود. حارث حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲ. از مردم معاصر هارون الرشید است و از اسحاق موصلی سماع دارد و یوسف بن عمر مدنی از او روایت کند. رجوع بعقدالف... حارث حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عبیدالایادی مکنی به ابی قدامه . تابعی و محدث است ، و ابوداود از وی روایت کند که گفت مطر وراق را شنودم که میگفت :... حارث حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عبیدة، که او را حارث بن عمیر کلاعی نیزگویند. ابن حبان گوید کنیت او ابووهب است وی قاضی حمص و از محدثین و تابعین ... حارث حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عبیدةبن حارث بن المطلب بن عبدمناف المطلبی . پدر او در وقعه ٔ بدر بشهادت رسید. بلاذری حارث را در زمره ٔ فرزندان عبیدة ... حارث حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عبیدةبن حارث بن عبدالمطلب بن عبدمناف قرشی مطلبی . بلاذری و دیگران او را در زمره ٔ نسابین آرند و عسقلانی گوید که حا... حارث حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عتبة. محدث است و از علاء ابن کثیر روایت دارد و عُمیربن عمران ازاو روایت کند. رجوع به عیون الاخبار ج 3 ص 34 شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱۸ ۱۹ ۲۰ ۲۱ ۲۲ صفحه ۲۳ از ۴۴ ۲۴ ۲۵ ۲۶ ۲۷ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود