حارث
نویسه گردانی:
ḤARṮ
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن سمی بن رواس بن دالان بن صعب بن حارث بن مرهب همدانی المرهبی . ابن الکلبی گوید که او وقعه ٔ قادسیه را درک کرد، و او راست :
اقدم اخافهم علی الاساورة
ولا تهالن لرؤس نادرة
فانما قصرک موت الساهرة
ثم تعود بعدها فی الحافرة.
و این رجز از یکی از بنی قشیر نیز روایت شده است ، و این بیت هم در جمله ٔ رجز مزبور آمده است :
من بعد ما کنت عظاماً ناخرة
اناالقشیری اخوالمهاجرة.
و بعضی بجای قادسیه یرموک گفته و در قطعه ٔ فوق رومیان را اساوره گفته و با فرس اشتباه کرده است چه رومیان را بطارقه گویند نه اساوره . رجوع به کتاب الاصابة چ مصر سنه ٔ 1323 ج 2 ص 54 شود.
واژه های همانند
۴۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن شبل کرمینی شیخی است محدث از اهل بخارا و سهل بن شاذویه او را تکذیب کرده است . رجوع به لسان المیزان چ حیدرآباد ...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن شَبیل . محدثی است ضعیف . (منتهی الارب ).
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن شداد. شاعری است عرب که ابن قتیبه ، در عیون الاخبار، دو بیت ذیل را از او نقل میکند که در حق علی بن الربیع الحارثی...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن شریح بصری . شیخ طوسی در رجال وی را در عداد اصحاب صادق علیه السلام شمرده است . تنقیح المقال مامقانی ج 1 ص 245.
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن شریح بن ذؤیب بن ربیعةبن حارث بن نمیربن عامر النمیری ۞ صحابی است . ابن البخاری در تاریخ آرد که وفدی از بنی نمی...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن شریح بن زید از قبیله ٔ هلال بن وکیلی بن مجاشعبن دارم است و او امیر خراسان بود. رجوع به عقدالفرید چ محمد سعید العری...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن شریح منقری . شیخ طوسی در رجال خود وی را از صحاب امام باقر شمرده است . رجال مامقانی ج 1 ص 245.
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن الشرید. از بزرگان بنی عامر و از رؤساء یوم النفرات بود و در این جنگ بنی عامر بر بنی عبس غلبه کردند.رجوع بعقدالفرید چ...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن شریک بن عمروبن قیس بن شراحیل شیبانی معروف به الحوفزان . از شجعان و بزرگان بنوذهل بن شیبان است و در بسیاری از جن...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن شعیب عبدی . صحابی و محدث است . نووی در شرح مسلم از صاحب تجرید، آرد که او با وفد عبدالقیس بخدمت پیغمبر (ص ) فرستاده...