حارث
نویسه گردانی:
ḤARṮ
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ جهنی . صحابی است . ابن سعد و جز او از طریق سعیدبن خالد جهنی روایت کنند که سعید گفت ضحاک بن قیس مرا پیش حارث بن عبداﷲ فرستاد و حارث گفت : پیغمبر (ص ) مرا بیمن فرستاد چون برفتم حبری پیش من آمد و گفت : «ان محمداً قدمات » از این سخن او چنان دگرگون گردیدم که او را کشتن خواستم تا نامه ٔ ابوبکر، در این باب برسید، حبر را بخواستم و بدو گفتم آن از کجا دانستی ؟ گفت ما آن را در کتاب خود داریم . او را گفتم پس از او چگونه خواهد بود؟ گفت «ستدور حاکم الی خمس و ثلاثین » و نیز حارث گفت اگر دانستمی که او صلوات اﷲ علیه رحلت خواهد فرمود هرگز از او جدا نشدمی . ابوموسی گوید صاحب این قصه جریربن عبداﷲ البجلی است اما عسقلانی در این نظر ابوموسی تأمل دارد. رجوع به کتاب الاصابة چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص 295 شود.
واژه های همانند
۴۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن مالک طائی . از بزرگان عرب صدر اسلام . وی زمان پیغمبر(ص ) را درک کرد. ابن وثیمه آرد که او یکی از کسانی است که در...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن محمد. مکنی به ابی حبیب . تابعی است .
حارث . [ رِ ](اِخ ) ابن محمد. یکی از سرداران حجاج بن یوسف است .
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن محمد. محدث است و از ابی مصعب روایت دارد وابواحمد ابراهیم بن اسحاق بن ابراهیم از او روایت کند. رجوع به لسان المیزا...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن محمد. محدث است و از ابی الطفیل روایت کند و زافربن سلیمان از طریق حارث از ابی الطفیل آرد که گفت در روز شوری بدرخا...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی اسامة التمیمی . حافظ و محدث و صاحب مسنداست . ابوالعباس نباتی در آنجا که او را در شمار مشیخة قاسم بن اصبغ آ...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن محمدبن نعمان ابومحمدبن ابی جعفر بجلی کوفی . پدر او معروف به شیطان الطاق (مؤمن الطاق ) است . حارث یکی از ائمه ٔ ع...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن محمر ظِهری تابعی است .
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن محمد العری (؟) محدث است و از اسماعیل بن ابی حکیم روایت کند. رجوع به سیره ٔ عمربن عبدالعزیز تألیف ابن الجوزی ص ...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن محمد کوفی . شیخ طوسی در رجال خود وی را در عداد اصحاب صادق (ع ) شمرده است . (تنقیح المقال ج 1 ص 247).