اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حارث

نویسه گردانی: ḤARṮ
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عوف بن ابی حارثه (حازم ) مزنی ۞ . از دلیران و فرسان عرب در جاهلیت . در وقعه ٔ احزاب سالاری بنومرة داشت و آنگاه که در این جنگ کار بر مسلمین سخت شد و پیغمبر (ص ) صلح را خواستار گردید حارث بن عوف و عیینةبن حصن را که دو سالار غطفان بودند بخواست که در باب صلح با آنان سخن گوید و چون از صلح منصرف شد و فرمود که پیمان نامه را پاره کنند حارث و عیینة برخاستند حضرت ایشان را گفت : ارجعوا، بیننا السیف .» ابوعبیده ، در کتاب الدیباج آرد که گویند پیغمبر (ص ) دختر او قرصافه را بزنی خواست . حارث بدروغ گفت وی پیس است و شایسته ٔ آنحضرت نیست . حضرت فرمود چنان باشد و چون حارث بخانه بازگشت دختر را پیس یافت و این دختر از آن پس به برصاء معروف گردید و پسرعم وی ، یزیدبن جمرة، او را بزنی گرفت و پسر او شیب بابن البرصاء معروف است . واقدی از طریق عبدالرحمن بن ابراهیم آرد: آنگاه که پیغمبر (ص ) از تبوک بازمیگشت ، و فد بنی مرة که سیزده مرد بودند، و حارث بن عوف رئیس آنان بود، آهنگ پیغمبر (ص ) کردند و بخانه ٔ دختر حارث فرود آمدند و هنگامی که پیغمبر (ص ) در مسجد بود بخدمت آن حضرت رسیدند، حارث گفت : «یا رسول اﷲ انا قومک و عشیرتک انا من لؤی بن غالب » زبیر گوید: عم من مصعب مرا روایت کرد که حارث بن عوف بخدمت رسول (ص ) رسید و گفت کسی با من فرست که بدین تو دعوت کند و من او را یار و مددکار باشم . حضرت مردی از انصار را با او بفرستاد، عشیره ٔ حارث بدو غدر کردند و او را بکشتند. حسان بن ثابت خطاب بحارث گوید:
یا حار من یغدر بذمة جاره
منکم فان محمداً لک یغدر ۞
و امانة المری مااستودعته
مثل الزجاجة صدعها لم یجبر ۞
بکتاب استیعاب چ حیدرآباد ج 1 ص 113 و کتاب الاصابة چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص 299 و امتاع الاسماع مقریزی چ مصر سنه ٔ 1941 ص 219 و 230 و 236، و الاعلام زرکلی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن ابی صعصعه ، عمروبن زیدبن عوف بن مبذول بن عمروبن غنم بن مازن بن نجار و او را سه برادر بود به نام ابوکلاب و جابر و ...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن ابی ضرار ۞ بن حبیب بن حارث بن عائدبن مالک بن المصطلق بن مالک الخزاعی المصطلقی . او پدر ام ّالمؤمنین جویریه است ....
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن ابی طلحة. او درجنگ احد لواء مشرکین در دست داشت و بدست قزمان کشته شد. رجوع به کتاب امتاع الاسماع مقریزی ص 126 شو...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن ابی العلاء سعیدبن حمدان بن حمدون التغلبی الربعی ، معروف به ابی فراس حمدانی . رجوع به ابی فراس حمدانی در همین لغت...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن ابی العلاء عماربن العریان ابوسفیان . رجوع به معجم الادبا ج 3 ص 3 شود.
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن ابی قارب قرشی سهمی . موسی ابن عقبه گوید او صحابی است و در غزوه ٔ اجنادین بدرجه ٔ شهادت رسیده است . رجوع به کتاب ...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن ابی مالک . رجوع به ابی واقد حارث بن عوف شود.
حارث . [ رِ ] (اِخ )ابن ابی موسی الاشعری . مکنی به ابو برده تابعی است .
حارث . [رِ ] (اِخ ) ابن ابی هاله ، نباش بن زرارةبن وقدان بن حبیب بن سلامةبن عدی بن جروةبن اسیدبن عمروبن تمیم . پدر او، نباش بن زرارة که او...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن اثوب . رجوع به حارث بن ثوب شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.