حارث
نویسه گردانی:
ḤARṮ
حارث .[ رِ ] (اِخ ) ابن معاویةالکندی . در صحبت او اختلاف است . گروهی چون ابن مندة و ابو نعیم او را از صحابه شمرند. ابن سعد و ابوزرعة دمشقی او را در طبقه ٔ اولی از تابعین شام آرند و ابو مسهر گوید حارث از بزرگان اصحاب ابی الدرداء است . عجلی گوید او از کبار تابعین است و بخاری و مسلم و ابوحاتم و ابن سمیع و ابن حبان نیز او را در زمره ٔ تابعین نام برند. ابو وهب کلاعی از مکحول از او قصه ای در باب مسح بر موزه نقل کند، ویعقوب بن سفیان از طریق سلیم بن عامر از حارث آرد که وی بر عمر درآمد و عمر او را گفت : «ما اقدمک ؟ کیف ترکت اهل الشام ؟» و او قصه ٔ خود بگفت . ابن حجر عسقلانی گوید بظن غالب چنین نماید که حارث از مخضرمین باشد. رجوع بکتاب الاصابة چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص 304 شود.
واژه های همانند
۴۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۷ ثانیه
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عمرو انصاری . صحابی است . برخی حارث را عم و برخی خال برأبن عازب دانند و از براء روایت شده است که گفت عم خود، ...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عمرو جعفی . محدث است و شیخ طوسی او را در زمره ٔ رجال شیعه آرد. رجوع بلسان المیزان چ حیدرآباد ج 2 ص 155 شود. وی ...
حارث . [ رِ ](اِخ ) ابن عمرو سلامانی . محدث و بقول عسقلانی مجهول است . رجوع بلسان المیزان چ حیدرآباد ج 2 ص 155 شود.
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عمرو طائی . ابن حبان او را در زمره ٔ صحابه از مردم شام آرد و گوید در غزاء ارمینیه سردار لشکر بود و در جنگ مزبور کشته ...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عمرو غنوی . کوه حارث و حویرث منسوب بدوست . رجوع به حارث و حویرث شود.
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عمیر. تابعی است .
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عمیر. محدث است و از ابراهیم بن عقبة روایت کند. رجوع به سیرة عمربن عبدالعزیز، تصنیف بن الجوزی ص 57 شود.
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عمیر ازدی لهبی ، صحابی است . واقدی از عمروبن الحکم روایت کند که پیغمبر (ص ) نامه ای با حارث بامیر بصری فرستاد و چو...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عمیر اسدی شامی . مکنی به ابی الجودی ۞ یحیی بن معین . نسائی و ابوحاتم گویند او محدثی شامی و صالح و ثقه است و سفیا...
حارث . [ رِ ] (اِخ )ابن عَمیرة ۞ حارثی زَبیدی . محدث است و از معاذبن جبل و ابی عمیدةبن الجراح و ابوالدرداء و عبداﷲبن مسعود و سلمان فارسی ...