حارث
نویسه گردانی:
ḤARṮ
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن نوفل بن حارث بن عبدالمطلب بن هاشم هاشمی قرشی . از صحابه و ولاة و پدر عبداﷲ ملقب به ببة است . وعبداﷲ ببة در عهد رسول متولد شد. ابن ابی خیثمة بنقل از مصعب آرد که حارث را صحبت و روایت است . ابن الکلبی گوید که آیه ٔ: «و ما کان اﷲ لیعذبهم و انت فیهم ...» (قرآن 33/8) درباره ٔ حارث بن نوفل نازل شده است . ابن حبّان و زبیربن بکار او را در زمره ٔ صحابه آرند وگویند از دست پیغمبر(ص ) ولایت بعض نواحی مکه یافت و ابوبکر و عمر و عثمان نیز او را در آن کار باقی گذاردند و ابن سعد بنقل از علی بن عیسی بن عبداﷲبن الحارث بر گفته ٔ ابن حبان و زبیربن بکار افزاید که حارث سپس ببصره رفت و در آن جا برای خود خانه ای بساخت و در آخر خلافت عثمان (در حدود سنه ٔ 35 هَ . ق .) در همان شهر درگذشت و بنا بگفته ٔ یکی از خاندان او حارث در زمان معاویه وفات کرده است . عتبی گوید که سعیدبن العاص ،آنگاه که والی مدینه بود، پسر خود عمرو را ولایت مکه داد و چون عمرو بمکه آمد کسی جز حارث پیش باز او نرفت . عمرو او را گفت : «یا حار ِما الذی منع قومک ان یلقونی کمالقیتنی ؟». حارث گفت : «ما منعهم من ذلک الا مااستقبلتنی به ، واﷲ ماکنیتنی و لا اتممت اسمی ، و ان ّ ما انهاک عن التشذر علی اکفائک ، فان ذلک لا یرفعک علیهم و لا یضعهم لک .» عمرو گفت : «واﷲ ما اسأت الموعظة،و لا اتهمک علی النصیحة، و ان الذی رأیت منی لخلق ».رجوع بعقدالفرید چ محمد سعیدالعریان ج 4 ص 217 والاصابة چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص 306 و الاعلام زرکلی شود.
واژه های همانند
۴۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ جهنی . صحابی است . ابن سعد و جز او از طریق سعیدبن خالد جهنی روایت کنند که سعید گفت ضحاک بن قیس مرا پیش حارث...
حارث . [ رِ ] (اِخ )ابن عبداﷲ مدینی . محدث و از موالی بنی سلیم است ، از اسحاق فروی بنقل از مالک و او از نافع و نافع از ابن عمر آرد که پیغمبر ...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ الهمدانی . از اصحاب علی (ع ) است . صاحب حبیب السیر گوید، درسنه ٔ خمس و اربعین معاویة حارث بن عبداﷲ را از حکومت ...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عبدالمدان . یکی از بزرگان عرب . او بدست و علةبن عبداﷲبن حارث کشته شد. رجوع به عقدالفرید چ محمد سعیدالعریان ج 3 ص...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عبدالمطلب . وی از بزرگان بنی هاشم بن عبدمناف و عم رسول اکرم است . عبدالمطلب را یازده و یا سیزده پسر بوده است که ...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عبد شمس خثعمی . بخاری و ابن حبان او را صحابی گفته اندو ابن مندة وی را از عداد شامیان شمارد. رجوع به کتاب الاصابة ...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) (غُبشان ) ابن عبد عمروبن بُوَی ّ ابن مِلکان مقریزی نام او برده است . رجوع به امتاع الاسماع ص 24 شود.
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عبد عمروبن معاذبن یزیدبن عمروبن الصعق بن نفیل بن عمروبن کلاب بن ربیعة ابن عامربن صعصعة الکلابی . وی پدر زفر، و جا...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عبد قیس بن لفیطبن عامربن امیةبن ظرب بن حارث بن فهر قرشی فهری ، که او را حارث بن قیس نیز گفته اند. صحابی است .و ابن...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عبد کُلال بن نصربن سهل بن عریب بن عبد کلال بن عبیدبن فهدبن زیدالحمیری . یکی از اقیال یمن است . و همدانی ، در انساب ...