حارث
نویسه گردانی:
ḤARṮ
حارث . [ رِ ] (اِخ ) الاعور. از فقهاءِ تابعینی است که در کوفه زندگی کردند. ابواسحاق گوید در کوفه ، در باب فرائض کسی از عبیده و حارث اعور اعلم نبود. ابن سیرین گوید: آنگاه که بکوفه رفتم چهار تن از فقها بدان جا بودند، هر کس از مردم کوفه که نخست حارث را نام میبرد پس از او، نام عبیده می آورد و آنکس که بنام عبیده آغاز میکرد سپس نام حارث میگفت و سوم آنها علقمه و چهارم شریح است . وی از معاصرین و مصاحبین علی (ع ) و عبداﷲبن مسعود است . و از علی (ع ) روایت کند که گفت از پیغمبر (ص ) شنیدم که میفرمود:«کتاب اﷲ فیه خبر ما قبلکم و نباء ما بعدکم و حکم ما بینکم . هوالفصل لیس بالهزل . هوالذی لا تزیغ به الاهواء و تشبع منه العلماء ولا یخلق علی کثرة الرد ولا تنقضی عجائبه . هوالذی من ترکه من جبار قصمه اﷲ، و من ابتغی الهدی فی غیره اضله اﷲ. هو حبل اﷲ المتین ، و الذکر الحکیم ، والصراطالمستقیم ...» رجوع بعقدالفرید چ محمد سعیدالعریان ج 2 ص 99 و 100 و طبقات الفقهاء ابی اسحاق شیرازی چ بغداد ص 60 و عیون الاخبار ج 2 ص 133 والبیان والتبیین ج 1 ص 111 و حبیب السیر جزو 4 از ج 1 ص 194 شود. حسین بن معین الدین میبدی در حرف لام شرح دیوان امیرالمؤمنین (ع ) از قول علی (ع ) خطاب بحارث اعور همدانی ، آرد:
یا حار همدان من یمت یرنی
من مؤمن او منافق قبلا
یعرفنی طرفه واعرفه
بنعته واسمه و ما فعلا
وانت عندالصراط معترضی
فلا تخف عثرة ولا زللا
اقول للنار حین توقف للعر
ض ذریه لا تقربی الرجلا
ذریه لا تقربیه ان له
حبلا بحبل الوصی متصلا
اسقیک من بارد علی ظماء
تخاله فی الحلاوة العسلا
قول علی لحارث عجب
کم ثم اعجوبة له جملا.
مراد از حار در این اشعار حارث اعور همدانی است که از خواص اصحاب مرتضی (ع ) بود و ترخیم بضرورت شعر است ، چه ترخیم منادای مضاف در سعه ٔ کلام جائز نیست . (شرح دیوان امیرالمؤمنین حرف لام چ سال 1285 ص 369 و 370) حارث اعوررا کشی در رجال خود و ابن طاوس در تحریر طاوسی و علامه ٔ حلی در قسم اول خلاصة الاقوال و حسن بن داود در رجال خود و میرزا محمود رجالی در وسیط و شیخ عبداﷲ مامقانی در تنقیح المقال یاد کرده اند. شیخ بهائی (متوفی 1031 هَ . ق .) خود را از اولاد حارث همدانی میدانسته است . رجوع به روضات الجنات ص 93 (ترجمه ٔ حسین بن عبدالصمد حارث پدر شیخ بهائی ) شود.
واژه های همانند
۴۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن کعب ازدی کوفی . شیخ طوسی او را در زمره ٔ رجال شیعه آرد. (لسان المیزان چ حیدرآباد ج 2 ص 156). شیخ طوسی وی را از ...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن کعب جاهلی .از معمرین عرب است ، عبدان از او نام می برد و می گویداز احمدبن سیار شنیدم که میگفت وی جاهلی است و صد و...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن کعب کهلانی . از قبیله ٔ کهلان ، جدّی جاهلی و بنوالدیان ، رؤساء نجران ، از اعقاب او میباشند. رجوع به اعلام زرکلی شود...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن کلدةبن عمروبن ابی علاج ۞ بن ابی سلمةبن عبدالعزی بن غمرةبن عوف بن قسی ثقفی مکنی به ابی وائل از مردم طائف ، از ...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن لقیط النخعی . محدث است و از عمر روایت دارد و پسر او حنش از وی روایت کند. حارث زمان پیغمبر(ص ) را دریافته است و ابن...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن مالک . مکنی به ابی موسی . تابعی و محدث است .
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن مالک بن اسیدبن جابربن عوثربن عبد مناةبن اشجعبن عامربن لیث . مکنی به ابی واقد. صحابی است . رجوع به حارث بن عوف ل...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن مالک بن زیدبن الغوث معروف به ذواصبح . ابرهةبن الصباح پادشاه تهامة از فرزندان او است . صاحب عقدالفرید گوید: «و هو ا...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن مالک بن عمرو ملقب به حَبِط. از قبیله ٔ تمیم و از اجداد عرب است بجاهلیت . اولاد او را حبطات و منسوب بدو را حَبَطی گو...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن مالک بن مالک بن قیس بن عوذبن جابربن عبدمناف بن سجعبن عامربن لیث بن بکرالکنانی اللیثی ، و بقولی خزاعی . معروف به ...