اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حارس

نویسه گردانی: ḤARS
حارس . [ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حَرس و حِراسَة. نگهدارنده . نگهدار. نگاهبان . نگهبان . (دهار). رقیب . حافظ. پاسبان . (دهار) (مهذب الاسماء) (غیاث ). پاس دارنده : ج ،حَرَس ، اَحراس ، حُرّاس ، حُرّس . حَرسه َ :
قصر بلقیس دهر بین که پری
حارس بام و بالکانه ٔ اوست .

خاقانی .


سریر سلطنت را حامی و حارس نماند از سر اضطرار فائق را استمالت کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). جماعتی که حارسان او بودند بگریختند و او را بسته ٔ بلا و خسته ٔ عنا رها کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
پاسبانی بود در یک کاروان
حارس مال و قماش آن مهان .

مولوی .


خصم در ده رفت و حارس نیز نیست
بهر خلوت سخت نیکو مسکنی است .

مولوی .


خفته بود آن شه شبانه بر سریر
حارسان بر بام اندر داروگیر.

مولوی .


نجم ثاقب گشته حارس دیوران
که بهل دزدی ز احمد سرستان .

مولوی .


آن مسلمان سر نهاد از خستگی
خرس حارس گشت از دل بستگی .

مولوی .


دید پیلی سهمناکی میرسید
اول آمد سوی آن حارس دوید.

مولوی .


نور این شمس شموس فارس است
روز خاص و عام را او حارس است .

مولوی .


آن کسی راکش خدا حافظ بود
مرغ و ماهی مر ورا حارس شود.

مولوی .


ملک را شب وزیر نام اندوز
حارس و پاسبان بود تا روز.

اوحدی .


|| زندان بان .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن کعب . ابن مندة از علی بن سعید عسکری آرد که حارث همان اسلع اعرجی صحابی است و عسقلانی گویدگمان کنم که این درست ...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن کعب بن سعدبن زید مناة. یکی از بزرگان عرب جاهلی ،آنگاه که قسمتی از قبایل بنی سعدبن زید مناة و بعضی از قبایل بنی ع...
حارث . [ رِ] (اِخ ) ابن کعب بن عمروبن عوف بن مبذول بن عمروبن غنم بن مازن بن النجار الانصاری النجاری المازنی . ابن الکلبی گوید وی صحابی ا...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن کعب ازدی کوفی . شیخ طوسی او را در زمره ٔ رجال شیعه آرد. (لسان المیزان چ حیدرآباد ج 2 ص 156). شیخ طوسی وی را از ...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن کعب جاهلی .از معمرین عرب است ، عبدان از او نام می برد و می گویداز احمدبن سیار شنیدم که میگفت وی جاهلی است و صد و...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن کعب کهلانی . از قبیله ٔ کهلان ، جدّی جاهلی و بنوالدیان ، رؤساء نجران ، از اعقاب او میباشند. رجوع به اعلام زرکلی شود...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن کلدةبن عمروبن ابی علاج ۞ بن ابی سلمةبن عبدالعزی بن غمرةبن عوف بن قسی ثقفی مکنی به ابی وائل از مردم طائف ، از ...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن لقیط النخعی . محدث است و از عمر روایت دارد و پسر او حنش از وی روایت کند. حارث زمان پیغمبر(ص ) را دریافته است و ابن...
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن مالک . مکنی به ابی موسی . تابعی و محدث است .
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن مالک بن اسیدبن جابربن عوثربن عبد مناةبن اشجعبن عامربن لیث . مکنی به ابی واقد. صحابی است . رجوع به حارث بن عوف ل...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.