حازم
نویسه گردانی:
ḤAZM
حازم . [ زِ ] (اِخ ) ابن حرملةبن مسعود الغفاری . صحابی و محدث است و مولای او ابوزینب از او روایت دارد و ابن قانع نام او را بتصحیف در خاء معجمة آورده است . رجوع به کتاب الاصابة چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص 313 شود.
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
حازم . [ زِ ] (اِخ ) سدوسی مکنی به ابی دیم . مؤلف تاریخ بخارا او را در شمار قضاة خراسان آورده گوید: و دیگر ابودیم حازم سدوسی که وی را از ...
حازم . [ زِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حَزم . بااحتیاط. محتاط ۞ دوراندیش . مآل بین . مآل اندیش . آخربین . پیش بین . استوارکار. هشیار در کار. حزم گیرند...
حازم . [ زِ ] (اِخ ) حصار و قلعه ای است از مضافات حلب که هلاکو آن را بتصرف درآورد. صاحب حبیب السیر گوید:«و ایلخان چون از مهم حلب فارغ گش...
حازم . [ زِ ] (اِخ ) محدث است . رجوع به سیرة عمربن عبدالعزیز ص 147 و 201 و 269 شود.
حازم . [ زِ ] (اِخ ) صحابی است . (منتهی الارب ).
حازم . [ زَ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بجلی کوفی . شیخ طوسی در رجال خود وی را در عداد اصحاب صادق (ع ) آورده گوید وی ساکن بصره بود. و از او روای...
حازم . [ زِ ] (اِخ ) ابن ابی حازم . صحابی است . (منتهی الارب ). وی ملقب به احمسی است . (تنقیح المقال ج 1 ص 249) (قاموس الاعلام ترکی ).
حازم . [زِ ] (اِخ ) ابن حاتم . مکنی به ابی حاتم تابعی است .
حازم .[ زِ ] (اِخ ) ابن حرام (یا حِزام ) الجُذامی ۞ . صحابی و محدث و از مردم بادیة الشام است و پسر او از وی روایت کند که گفت : «اتیت النب...
حازم . [ زِ ] (اِخ ) ابن الحسین . مکنی به ابی اسحاق . تابعی است .