حاش
نویسه گردانی:
ḤAŠ
حاش . [ ش َ ] (ع اِسم فعل ) پرگست . (حبیش تفلیسی ). || (اِ) پاکی . دوری از عیب و بدی : حاش للّه ؛ پاکی است مر خدای را. معاذ اﷲ. حاشاللّه .
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
حاش للّه . [ ش َ لِل ْ لاه / لَه ] (ع صوت مرکب ) پاکیست مر خدای را. پاکیست خدا را. پاکی و دوری است خدای را از این کار. (غیاث ). منزه است ...
هاش دیانک . [ ] (اِخ ) نام شهری است که اقامتگاه خانواده ٔ پادشاهان اشکانی بوده است . (تاریخ ایران باستان تألیف حسن پیرنیا ج 3 ص 2587).