اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حافر

نویسه گردانی: ḤAFR
حافر. [ ف ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حفر. کننده ٔچاه و جز آن . (غیاث ). || (اِ) سنب . ۞ سم . (مهذب الاسماء). سم ستور. (منتهی الارب ). سم اسب و استر و خر. سنب چارپای . ج ، حوافر. (مهذب الاسماء). حافر، هو غیرالمشقوق فی ذوات الاربع و هو عرض القرن فی ذوات الاظلاف و لم یجتمع القرن و الحافر فی الحیوان الا الکرکدن المعروف بحمارالهند. کذا قال فی التشریح و یذکر عند اصوله ولکن افرد فی المقالات حوافرالخیل فذکر ان التجربة شهدت لفاطرها [ کذا ]بأنه یلین کل صلب حتی انه یجعل الزجاج منطرقاً و ان حافرالبغلة یمنع الولادة. (تذکره ٔ ضریر انطاکی ج 1 ص 116). || نوعی صدف که به سم ستور ماند.
- ذوات الحافر ؛ اسب و استر و خر و آنچه بدان ماند.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
حافر. [ ف ِ ] (اِخ ) دیهی است میان بالس و حلب و دیر حافر بدانجاست . راعی گوید : أَ من آل وسنی آخراللیل زائرو وادی العویر دوننا والسواخرتخطت...
حافر. [ ف ِ ] (اِخ ) (چاه ...) مقاطعه ای در فلسطین و قول صحیح آنست که در یهودا که یوشع آن را مفتوح ساخت واقع است و دور نیست که همان شهر ...
جت حافر. [ ج ِ ] (عبری ، اِ مرکب ) به عبری فشردن گاه چاه . (دوم پادشاهان 14:25) (از قاموس کتاب مقدس ).
جت حافر. [ ج ِ ] (اِخ ) یکی از شهرهای زبولون است که در اراضی حافر واقع بود. (اول پادشاهان 4:10). و بعضی گمان برده اند که موضعش همان مزرعه...
دیر حافر. [ دَ رِ ف ِ ] (اِخ ) قریه ای است بین حلب و بالِس . (از معجم البلدان ).
ذات حافر. [ ت ُ ف ِ ] (ع ص مرکب ) رجوع به ذوات الحافر شود.
ذوات حافر. [ ذَ ت ُ ف ِ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) رجوع به ذوات الحافر شود.
حافر حمارالوحش . [ ف ِ رُ ح ِ رِل ْ وَ ] (ع اِ مرکب ) سم خرگور است ، چون بسوزانند و بیاشامند صرع را نافع بود و چون با زیت بیامیزند و بر خنازیر ط...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.