حافظ
نویسه گردانی:
ḤAFẒ
حافظ. [ ف ِ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ. رجوع به حافظ زیّنی شود.
واژه های همانند
۱۵۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۵ ثانیه
حافظ. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن غیاث الدین . خوندمیر گوید: ملک حافظبن ملک غیاث الدین بن رکن الدین ، جوانی بود خوش صورت و خط خوب مینوشت . بعد از فوت ...
حافظ. [ ف ِ] (اِخ ) ابن ناصر دمشقی . رجوع به حافظ دمشقی شود.
حافظ. [ ف ِ ] (اِخ ) ابوسعید علائی . رجوع به حافظ علائی و حافظ خرگوش ابوسعید و عثمان بن سکن بغدادی (حافظ ابوسعید) شود.
حافظ. [ ف ِ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ حسین بن احمدبن محمدبن طلحةبن محمدبن عثمان حافظ. شیخی بود که جامه ٔ مردم در گرمابه های کرخ بغداد نگاهداری میکرد...
حافظ.[ ف ِ ] (اِخ ) ابوعلی . رجوع به حافظ نیشابوری شود.
حافظ. [ ف ِ ] (اِخ ) نجیب . رجوع به وسیله محمد شود.
حافظ. [ ف ِ ](اِخ ) معین الدین خلیفه . یکی از صدور سلطان حسین میرزا تیموری . رجوع به حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 299 شود.
حافظ. [ ف ِ ] (اِخ ) محمدبن ناصر سلامی ، منسوب به مدینةالسلام بغداد. محدث است .
حافظ. [ ف ِ] (اِخ ) محمدشریف . رجوع به محمدشریف بن عبداﷲ شود.
حافظ. [ ف ِ ] (اِخ ) محمدبک . رجوع به محمدبیک شود.