اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حباء

نویسه گردانی: ḤBAʼ
حباء. [ ح ُ ] (ع اِ)حَبیّة. حباء. نوعی از نشستن باشد. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
حباء. [ ح ِ ] (ع اِ) دهش بی پاداش و منت ، یا عام ّ است . محابات . (منتهی الارب ). دهش . بخشش . (وطواط). عطا. حبوة. محابات (در همه ٔ معانی ). عطا ...
حباء. [ ح َ ] (ع مص ، اِ) حبوة.
حباء. [ ح َ ب َءْ ] (ع ص ) همنشین پادشاه ، و خاصه ٔوی و وزیر .ج ، احباء. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ).
هباء. [ هََ ] (ع اِ) گرد و غبار هوا که از روزن در آفتاب پیدا آید و به دود ماند. نغام . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). آن گرد پراکنده که چون ...
هباء. [ هََ ] (ع اِ) وزنی برابر 11741824 از حبة یا 00000029% از غرام . (معجم متن اللغة).
حبا. [ ح َ ] (ع اِ) ابر برهم نشسته . ابربلند برآمده ٔ نزدیک افق مانند کوه . (منتهی الارب ).
هبا. [ هََ ] (از ع اِ) صورت فارسی هباء. گرد وغبار که از روزن در آفتاب پدید آید. نغام . (ناظم الاطباء). (آنندراج ). غبار. (اقرب الموارد) : مجره ...
هبع. [ هََ ب َ ] (ع ص ) خر و یا هر چهارپایی که به کندی رود و به نشاط نرود. (اقرب الموارد).
هبع. [ هََ ] (ع مص ) کند رفتن خر. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة) (تاج العروس ). || کند رفتن و به نشاط نرفتن هر چهارپا. (اقرب الموارد). || ...
هبع. [ هَُ ب َ ] (ع اِ) خر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). || شتربچه ای که در آخر نتاج زاده باشد. (منتهی الارب ).شتربچه ای که ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.