حجا
نویسه گردانی:
ḤJA
حجا. [ ح َ ] (ع اِ) کرانه و سوی چیزی . ج ، احجاء. || قبه های آب که از باران پدید آید. کوپله . حباب . نفاخات . (بحر الجواهر). سوار آب . || خوانندگی و ترنم که به آهستگی کنند.حجاء. (منتهی الارب ). زمزمه ٔ مجوس . زمزمه ٔ گبرکان . تحجی . || ناحیت . ج ، احجاء. (قطر المحیط).
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
هجا کردن . [ هَِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) هجو کردن . (ناظم الاطباء). مسخره کردن . مذمت کردن . دشنام دادن . مضحکه قرار دادن . ذم کردن . هجا گفتن . بد...
هجا گفتن . [ هَِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) هجو کردن . دشنام دادن در شعر. مذمت کردن . استهزاء کردن در شعر« : چون این قصیده ٔ حطیئة بر زبرقان خواندند...