حجار. [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابن ابجربن جابر عجلی . ادراک دارد (یعنی پیغمبر را درک کرده است ). ابن درید در «اخبار المنشورة» حدیثی آورده که حجار به پدرش که مسیحی بود گفت : می بینم هرکس به این دین درمی آید بزرگ شود، میخواهم من نیز داخل شوم . پدر گفت : صبر کن تا با هم به نزد عمر شویم تا ما را مفتخر سازد، و مبادا که بکمتر از عالی ترین مقامات اکتفا کنی . پس بر عمر وارد شدند و ابجر گفت : اشهد ان لااله الااﷲ و ان حجاراً یشهد ان محمداً رسول اﷲ. عمر گفت خود چرا شهادت نمی دهی ؟ گفت : مرا واگذار که مهمان امروزو فردایم . مرزبانی در «معجم الشعراء» گوید: ابجر بنصرانیت اندکی پیش از قتل علی (ع ) بمرد. طبرانی آورده است که جنازه ٔ ابجر را از نزدیک عبدالرحمان بن ملجم گذرانیدند. در تشییع او پسرش حجار با دسته ای از مسلمانان بودند و عده ای مسیحی نیز در تشییع حضور داشتند وداستان را نیز نقل کرده است . (الاصابة قسم
3 ج
2 ص
59). جوالیقی گوید: حضین بن منذر در حق حجار گفته است :
بحجاربن ابجرکل یوم
اذا یضحی سلافة خندریس .
(المعرب ص 125).
رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود، و در حبیب السیر جزء
2 از ج
2 ص
51 چ اول تهران او را ابن الحرد نوشته و حبرد و جبرد نیز خوانده شود و در ص
210 ابن الحر آورده است و در چ خیام ج
2 ص
140 حجاز ابن المر دیده میشود.