 
        
            حجر
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḤJR
    
							
    
								
        حجر. [   ] (اِخ ) ابن  ابی حجیر. رجوع  به  حُجَیربن  ابی  حجیر شود. (الاصابة).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۱۷۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        حجر اصفر. [ ح َ ج َ رِ اَ ف َ ] (ترکیب  وصفی ، اِ مرکب ) سنگی  که  رنگ  زرد دارد. (نزهة القلوب  حمداﷲ مستوفی ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر اغبر. [ ح َ ج َ رِ اَ ب َ] (ترکیب  وصفی ، اِ مرکب ) نوعی  سنگ . (نزهةالقلوب ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر یونس . [ ح َ ج َ رِ ن ُ ] در «مالایسع» بجای  حجر بولس ، حجر یونس  آمده  است . رجوع  بحجر بولس  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        دیار حجر.[ رِ ح ِ ] (اِخ ) دیار ثمود. رجوع  به  دیار... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر یهودی . [ ح َ ج َ رِ ی َ ] (ترکیب  وصفی ، اِ مرکب )  ۞  رجوع  به  حجرالیهود شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر مریمی . [ ح َ ج َ رِ م َ ی َ ] (ترکیب  وصفی ، اِ مرکب ) یا حجرالمریمی . و هم  ابوریحان  بیرونی  در باب  ذکر خرز الحیات  گوید: و امتحانها (ای  امتح...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر البرم بفتح باء موحده و راء مهمله و الف و میم ماهیت آن سنکی است سیاه که از ان دیک* و ظروف می سازند و در خراسان بسیار است افعال و خواص آن جهت تقویت ...