 
        
            حجر
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḤJR
    
							
    
								
        حجر. [ ح ُ ] (اِخ ) ابن  عنبس . و برخی  ابن  قیس  گفته اند. مکنی  به  ابوسکن  یا ابوعنبس  حضرمی  کوفی  است . طبرانی  او را صحابی  و ابن  حبان  در ثقات  تابعین  شمرده  است . ابن  معین  گوید: شیخ  کوفی  و ثقة و مشهور است  از علی  و دیگران  روایت  دارد. بخاری  و ترمذی  و ابوداود حدیث  او آورده اند. بخاری  در تاریخ  گوید: در جاهلیت  خون  می آشامید. طبرانی  روایتی  از وی  آورده  که  ابوبکر و عمر فاطمه  را خواستگاری  کردند،پیغمبر به  علی  گفت : آیا تو نظری  نداری ، ولیکن  متفق  علیه  است  که  حجربن عنبس  پیغمبر را ندیده  شاید داستان  را از برخی  صحابه  شنیده  باشد. (الاصابة ج 2 قسم 3 ص 59).شمس الدین  سامی  گوید: حجربن  العنبس  الکوفی . در حیات  رسول  (ص ) متولد شد لکن  بدرک  صحابت  او نائل  نگردید و در جنگ  جمل  و صفین  در رکاب  امیرالمؤمنین (ع ) بود و از او پاره ای  احادیث  نبویة منقول  است . و او از مردم  تنعه  قریه ای  نزدیک  حضرموت  است . (قاموس  الاعلام  ترکی ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۱۷۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        حجر مکی . [ ح َ ج َ رِ م َک ْ کی  ] (ترکیب  وصفی ، اِ مرکب ) بیرونی  در ذیل  فصل  فی  ذکر اشباه  الزمرد گوید: و منها حجر مکی  و هو حجر اخضر صلب  منعقد...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        گل  حجر. [ گ ُ ل ِ ح َ ج َ ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) آتش  است  و به  عربی  نار خوانند. (برهان ). کنایه  از آتش  زیرا که  از سنگ  بیرون  می آید. (آنن...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر منفی . [ ح َ ج َرِ م ِ ن ِ ]  ۞  (ترکیب  وصفی ،اِ مرکب ) حکیم  مؤمن  گوید: بنون  بعد از میم  و قبل  از فا، سنگی  است  که  از نواحی  مصر آرند شبیه...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر موسی . [ ح َ ج َ رِ سا ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) رجوع  به  حجر قبر موسی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر ناقه . [ ح َ ج َ رِ ق َ / ق ِ ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) مستوفی  گوید: در چراگاه  شتر میباشد (؟). چون  آنرا بر خوان  و سفره ٔ طعام نهند هرکه  از ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر هذلی . [ ح ُ رِ هَُ ذَ ] (اِخ ) رجوع  به  حجیربن  ابی حجیر شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر هروی . [ ح ُ هََ / هَِ رَ ] (اِخ ) و گویند اصفهانی  است . از سعیدبن  جبیر روایت  دارد، و عمارةبن  ابی حفصة از وی . ابوحاتم  گوید: او را نشناسم . (...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر هندی . [ ح َ ج َ رِ ه ِ ] (ترکیب  وصفی ، اِ مرکب )  ۞  ایراقیطس . سنگی  است  که  از هند خیزد مایل  به  سیاهی  و سرخی  و سائیده ٔ او مایل  بسرخی  و...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر لبنی . [ ح َ ج َ رِ ل َ ب َ ] (ترکیب  وصفی ، اِ مرکب ) رجوع  به  حجراللبنی  شود  ۞ .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر مشقق . [ ح َ ج َ رِ م ُ ش َق ْ ق َ ] (ترکیب  وصفی ،اِ مرکب ) حجر طرار. حجر شطف . سنگ  متورق   ۞ . سنگی  است  زعفرانی  رنگ  و تو بر تو و زودشکن  و ...