 
        
            حجر
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḤJR
    
							
    
								
        حجر. [   ] (اِخ ) ابن  یزیدبن  معدی . کرب بن  سلمةبن  مالک بن  حارث  کندی . صاحب  مرباع  بنی هند. طبری  گوید: وی  و برادرش  ابوالاسود بوفادت  بنزد پیغمبر آمدند. ابن  فتحون او را استدراک  کرده  است . (الاصابة ج 1 قسم 1 ص  330).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۱۷۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        حجر. (اِخ ) هجری . رجوع  به  حجربن  ابی  العنبس  اصفهانی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر /hajr/ ۱. (حقوق، فقه) منع توالت رفتن فرهنگ فارسی عمید. ////////////////////////////////////////////////////////////////////// مَن از رِندی نَخواهَ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سنگ صابونی، سنگی دگرگونی است که عمدتاً از تالک به همراه مقادیر مختلفی از کلریت، میکاها، آمفیبول ها ، کربنات ها و دیگر کانی ها تشکیل یافته است. به این ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر باه . [ ح َ ج َ رِ ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) حمداﷲ مستوفی  گوید نوعی  سنگ  که  حاملش  را آرزوی  به  جماع  کم  نشود. (نزهة القلوب ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر بحر. [ ح َ ج َ رِ ب َ ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) حمداﷲ مستوفی  گوید: سنگی  سیاه  و خشن  است  و به  آب  فرو نمیرود و بر کنار بحر میباشد و از اجزای...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر بهن . [ ح َج َ رِ ] (اِخ ) ابهام . محلی  است  میانه ٔ یهودا و بن یامین . سفر یوشع 15: 6 و 18: 17. (قاموس  کتاب  مقدس ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر صرف . [ ح َ ج َ رِ ص َ ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) رجوع  به  حجرالصرف  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر علی . [ ح َ ج َ رِ ع َ ] (ترکیب  وصفی ، اِ مرکب ) مصحف  حجر عسلی  است .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر قمر. [ ح َ ج َ رِ ق َ م َ ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب )  ۞  حجرقمری . ملحی  که  مشتق  از اسید سلنیو  ۞  است . رجوع  به  دزی  ج 2 ص 252 شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر قیر. [ ح َ ج َ رِ ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) سنگی  سیاه  است  برنگ  قیر بزمین  مغرب  بود. (نزهة القلوب ).