گفتگو درباره واژه گزارش تخلف حران نویسه گردانی: ḤRʼN حران . [ ح ُرْ را ] (اِ) ج ِ فارسی ِ حُر : تا پای نهند بر سر حران با کون فراخ گنده و ژنده . عسجدی یا عنصری .نزد دونان حدیث می مگذارپیش حران ز جای می مگذار.سنائی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه واژه معنی حران حران . [ ح َرْ را ] (اِخ ) ۞ هاران . یاقوت گوید: شاید فَعّال یعنی صیغه ٔ مبالغه باشد از حَرَن َ الفرس ، آنگاه که نافرمانی کند و باشد که فَعْل... حران یران حران یران . [ ح َرْ را ی َرْ را ] (ع ص مرکب ، از اتباع ) حران یران از اتباع است . (مهذب الاسماء) (معجم البلدان ). رجوع به حَرّان شود. صابئین حران عدهای از ستاره پرستان اهل حران، از ترس خلیفه مسلمین که با آنان اتمام حجت کرده بود خود را به دلیل اغماضی که قرآن نست به صائین روا داشته بود صابئی خوان... حران الصغری حران الصغری . [ ح َرْ را نُص ْ ص ُ را ] (اِخ ) نام قریه ای از بنی عامر به بحرین . حران الکبری حران الکبری . [ ح َرْ را نُل ْ ک ُ را ] (اِخ ) نام قریه ای از بنی عامر به بحرین . جنگ حران نبرد کارهه جنگ حران یا جنگ کارهه در منطقهای در شمال بینالنهرین بین اورفه و راسالعین بین سپاه شاهنشاهی اشکانی و جمهوری روم رخ داد. در ۶ مه سال ۵۳ پیش از میلاد ... هران هران . [ هَِ ] (اِخ ) قلعه ای است به دمار از یمن . (منتهی الارب ). از دزهای دمار است در یمن . (معجم البلدان ). هران هران . [ هََ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خروسلو بخش گرمی شهرستان اردبیل که در 14 هزارگزی باختر گرمی و یکهزارگزی راه شوسه ٔ گرمی واقع و دار... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود