حرب
نویسه گردانی:
ḤRB
حرب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن میمون . محدث است . (منتهی الارب ).وی جز حرب انصاری یا عبدی مکنی به ابی الخطاب است .
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
حرب . [ ح َ ] (ع اِ) نبرد. ناورد. آورد. ستیز. رزم . کارزار. (مهذب الاسماء). جنگ .(ترجمان عادل ). مقابل صلح . کین . کینه . معرکه . وقیعه . وقعت . م...
حرب .[ ح َ ] (ع مص ) ربودن مال کسی را و بی چیز گردانیدن او را. ربودن مال . بستدن مال . (تاج المصادر بیهقی ).
حرب . [ ح َ رَ ] (ع مص ) گرفتن مال کسی و بی چیز ماندن او.
حرب . [ ح َ رِ ] (ع ص ) مردی حرب ؛ مردی بسیارجنگ . سخت خشمگین . شیری حرب ؛ شیری خشمناک . (منتهی الارب ). ج ، حَرْبی ̍.
حرب . [ ح َ رَ ] (ع مص ) سخت خشمگین شدن . سخت خشم گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ).
حرب . [ ح َ رَ ] (ع اِ) شکوفه ٔ خرما که از غنچه پدید آید. (منتهی الارب ). طلع. بهار خرما. و بعضی بکسر اول و فتح ثانی گفته اند.
حرب . [ ح َ ] (اِخ ) شهری است میان ینیم و بیشه بر سر راه صنعاء که آنرا بنات حرب نیز گویند. (معجم البلدان ).
حرب . [ ح َ ] (اِخ ) در کتاب الموطاء مالک نام وی آورده است . (الاصابه ج 1 قسم اول ص 334).
حرب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن ابی العالیة، مکنی به ابی معاذ.تابعی است . (منتهی الارب ). و رجوع به ابومعاذ شود.
حرب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن ابی حرب ثقفی .برخی نام پدرش را هلال یاد کرده اند. تابعی است . عبدان وی را یاد کرده است . (الاصابه قسم چهارم ج 2 ...