حربی
نویسه گردانی:
ḤRBY
حربی . [ ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به حربیة، نام محله ای به بغداد. (سمعانی ).
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
حربی . [ ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به حَرْب . جنگی . || مقابل ذِمّی . یکی از کافرانی که با مسلمانان عهد و پیمان ندارند. خلاف عهدی ، مسالم ، مع...
حربی . [ ح َ با ] (ع ص ، اِ) ج ِ حَریب . || ج ِ حَرِب . (منتهی الارب ).
حربی . [ ح ُ ] (ص نسبی ) منسوب به حُرْب . (سمعانی ).
حربی . [ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به حرب ، نام مردی . (سمعانی ).
حربی . [ ح َ رَ با ] (ع اِ) واحَرَبی ̍؛ واحَرَباء! یا اسفی . (منتهی الارب ).
حربی . [ ح َ با ] (اِخ ) نام قصبه ٔ کوچکی است که در بین بغداد و تکریت واقع گشته . یاقوت گوید در اقصای دجیل است ، منسوجات نخی ضخیم آن شهرت ...
حربی . [ ح َ ] (اِخ ) مردی است که در صنعت کیمیا بحث کرده و گویند به عمل اکسیر تام دست یافته است . (ابن الندیم ).
حربی . [ ح َ ] (اِخ ) ابراهیم بن اسحاق زاهد نحوی لغوی . اصلش مروزی است و به حربیه ٔ بغداد منسوبست . در 198 هَ . ق . بزاد، و در 285 هَ . ق . درگ...
هم حربی . [ هََ ح َ ] (حامص مرکب ) هم جنگ بودن . با هم نبرد کردن : بچربدروبه ار چربیش باشدوگر با گرگ هم حربیش باشد.نظامی .
بیرق، علم، رایت، اختر و درفش جنگ و رزم. شاید بیرق حرب در گویشهای پیرامون ایران امروزی.