حرث
نویسه گردانی:
ḤRṮ
حرث .[ ح َ ] (ع اِ) کشت زار. کشتمند. زمین کشت کاریده . (مهذب الاسماء). شعرا و مترسلین غالباً این کلمه را با نسل و زرع قرین آرند : هرکجا رسیدند نه نسل گذاشتند و نه حرث . (تاریخ بیهقی ص 527). اهل حرث و زرع از عوارض تکلفات و نوازل انزال و اقسام معاملات وطن بازگذاشتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272 ص 358). اهل حرث و زرع متفرق گشتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 4).
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
حرام و حرس . [ ح َ م ُح َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) رجوع به حرام و هرس شود.
حرام و هرس . [ ح َ م ُ هََ ] (ص مرکب ، از اتباع ) بیهوده . باطل . نفله . تباه . و در لازم و متعدی با شدن و کردن صرف شود.
حرس اﷲ دولته . [ ح َ رَسَل ْ لا هَُ دَ ل َ ت َه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) خدا دولتش را حفظ کناد. دعائی است که پس از ذکر نام پادشاهان و ام...
هرس عمل بریدن یا قطع کردن قسمت هایی از اندام گیاهان بر اساس فرمول و هدف معینی است که با این عمل در رشد ،قدرت رویشی ،زایشی درختان و آرایش آنها دخالت م...