حرکات . [ ح َ رَ ] (ع  اِ) ج ِ حرکت . (دهار). حرکتها. جنبشها. جنبیدن ها. مقابل  سکنات  
: حرکاتش  همه رهه  هنر است 
برم  از جان  من  عزیزتر است . 
عنصری .
متناسبند و موزون  حرکات  دلفریبت 
متوجهند با ما سخنان  بی حسیبت . 
سعدی .
تو در آب  اگر ببینی  حرکات  خویشتن  را
بزبان  خود بگوئی  که  به  حسن  بی نظیرم . 
سعدی .
وه  که  از او جور و تندیم  چه  خوش  آمد
چون  حرکات  ایاز بر دل  محمود. 
سعدی .
-  
خوش حرکات  . رجوع  به  همین  ماده  شود.
-  
شیرین حرکات  . رجوع  به  همین  ماده  شود 
: فتنه انگیزی  و خون ریزی  و خلقی  نگرانند
که  چه  شیرین حرکاتی  و چه  مطبوع کلامی . 
سعدی  (طیبات ).
-  
امثال  :
هر خوش  پسری  را حرکاتی  دگر است  .