حرملة
نویسه گردانی:
ḤRML
حرملة.[ ح َ م َ ل َ ] (ع اِ) یکی اسفند. یکی حرمل . نباتی است از یتوعات ، آتش زنه ٔ آن بسیار نیکوست ، و ضماد شیر آن جهت جرب نهایت مؤثر است . صاحب تحفه گوید: نباتی است حجازی و از جمله یتوعات است و بقدر قامتی و پرشیرو برگش دراز و از برگ بید کوچکتر و تیره رنگ و ضماد او را جهت جرب بسیار مؤثر دانسته اند. || کنجده که از عیوب یاقوت است . رجوع به حرملیات شود.
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
حرملة. [ ح َ م َ ل َ ] (اِخ ) ابن کاهل الاسدی الکوفی . ظاهراً این همان کس است که بروز عاشورا تیر بر گلوگاه طفل شیرخواره ٔ حسین بن علی ، علی...
حرملة. [ ح َ م َ ل َ ] (اِخ ) ابن مربط. یکی از اصحاب است .
حرملة. [ ح َ م َ ل َ ] (اِخ ) ابن منذربن معدی کرب کندی ، مکنی به ابوزید شاعر. ترجمه ٔ او بتفصیل در اَغانی آمده است . وی مسیحی بود. از طبری ...
حرملة. [ ح َ م َ ل َ ] (اِخ ) ابن یحیی تجیبی بن عبداﷲ. از صحاب شافعی بود. نووی در شرح مهذب گوید: مذهبی مخصوص داشت . سبکی در طبقات گوید: آب...
حرملة. [ ح َ م َ ل َ ] (اِخ ) المدلجی . یکی از صحابه است .
حرملة. [ ح َ م َ ل َ ] (اِخ ) صاحب الشافعی . رجوع به تاریخ الخلفاء ص 237 و حرملةبن یحیی شود.
حرملة. [ ح َ م َ ل َ ] (اِخ ) قریه ای از قرای انطاکیه . (سمعانی ). و در معجم البلدان حرملیه آمده است .
هرملة. [ هََ م َ ل َ ] (ع مص ) برکندن موی کسی را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || برکندن موی راو تراشیدن . (منتهی الارب ). برکندن و بریدن...