گفتگو درباره واژه گزارش تخلف حزم نویسه گردانی: ḤZM حزم . [ ح َ ] (اِخ ) حدیدا. نام موضعی است و مرار شاعر در بیت ذیل نام آن برده : یقول صحابی اذ نظرت صبابةبحزم حدید اما بطرفک تسمح .(معجم البلدان ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه واژه معنی حزم حزم . [ ح َ ] (ع مص ) استوار کردن . || استوار بستن . (منتهی الارب ). || استوار کردن تنگ بر ستور. || تنگ بر ستور بستن . (تاج المصادر بیهقی ... حزم حزم . [ ح َ ] (ع اِمص ) استوارکاری . (زمخشری ).هشیاری . (تاریخ بیهقی ). استواری و هوشیاری در کار. هشیار شدن مرد در کار. حَزامَت . حُزومَت . استوا... حزم حزم . [ ح َ زَ ] (ع مص ) به گلودرماندن چیزی . (منتهی الارب ). در سینه ماندن چیزی . حزم حزم . [ ح َ زَ ] (ع ص ، اِ) برآمدگی تهیگاه اسب . تهیگاه برآمدگی اسب . (منتهی الارب ). حزم حزم . [ ح َ ] (ع اِ) زمین درشت و بلند. (معجم البلدان ) (منتهی الارب ). حِزن . زمین ستبر پر از سنگ . زمین وادی . قال صاحب العین : الحزم من الا... حزم حزم .[ ح ُ ] (ع اِ) سرج القطرب . || ج ِ حزیم . حزم حزم . [ ح ُ زُ ] (ع اِ) ج ِ حِزام . و حزمة. حزم حزم . [ ح َ ] (اِخ ) (بنو...) طائفه ای از عرب که در اثر شعری از احوص مورد غضب دولت اموی واقع گشته و اموال ایشان مصادره گردید. این ظلم تا ... حزم حزم . [ ح َ ] (اِخ ) نام موضعی در پیش خطم الحجون در جانب سفلای سدره ٔ آل اسید از طریق نخله و حاج عراق . (معجم البلدان ). حزم حزم . [ ح َ ] (اِخ ) ابن ابی کعب انصاری . ابوداود طیالسی گوید که عبدالرحمان ابن جابراز حزم روایت دارد، ولیکن جز حبان کسی او را یاد نکرده ا... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۶ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود